رستم برای رفتن همه چیز را آماده کرد به گونه ای که آماده نبرد باشد. در بار نمک گرزی پنهان کرد و از خویشاوندان خود چند نفر را همراه کرد. آنها افرادی قوی بودن و به راه افتادند تا این که دیده بان آنها را بدید و به سمت فرمانده خود دوید و گفت که کاروانی با ۱۰ شتر به سمت ما می آیند به گمانم بارشان نمک است. فرمانده یکی را به نزدیکی آنها فرستاد و خبر آورد که بارشان نمک است. فرمانده از این خبر خوشحال شد و فرمان داد تا در را گشودند تا کاروان داخل شود. رستم و کاروانش را به گرمی پذیرفتند و همگی به سمت بازار رفتند. مردم به گرد آنها جمع شدند نمک ها را بردند و زر و سیم و جامه های گران بها دادند تا این که شب فرا رسید و رستم تیز چنگ همراه نام آوران ایران زمین آماده نبرد شدند.
آنها به سمت فرمانده بزرگ آنها رفتند. تهمتن گرزش را بالا برد و بر سر او کوفت. رستم و دلیران ایران زمین همه را کشتند و اطراف را گشتند. دالانی تنگ بود که دری از آهن داشت. با گرز به در کوفت و در را از جای کند. گنبدی دید برافراشته که با کوهی از سکه روبرو شد. رستم از آنچه دیده بود در شگفتی ماند.
رستم به زال نامه نوشت و پیروزی خود را برای پدر شرح داد و از سکه های طلا و نقره و خوردنی ها و پوشیدنی ها بازگفت و در پایان بنوشت که هر چه فرمان دهی آن کنم و نامه را به فرستاده داد.
همانا که خروار پانصد هزار
بود نقره ناب و زر عیار
زپوشیدنی و ز گستردنی
ز هر چیز کان باشد آوردنی
-متن از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1,018.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 128 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۱۶:۰۰ |
نویسنده | میلاد غریبیزاده |
ناشر | هورین |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۰۲ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
قیمت چاپی | 140,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |