رمان، روایتی تحلیلی است از زندگی چهار شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی که به تصادف، سر راه یک دیگر قرار میگیرند و ناخواسته بر مسیر زندگی یکدیگر تاثیر میگذارند. شیرازهی پیوند این انسانها دکتر "آریا ابراهیمی" شخصیت اصلی داستان پیشین این نویسنده (آریا) به همراه دخترخواندهاش، دکتر "پرستو ابراهیمی" است. روایت داستانهای زندگی قهرمانان اصلی کتاب، به کمک تحلیل وقایع زندگی آنها از سالهای کودکی و تاثیر این وقایع در شکلگیری سنین بزرگسالی آنها، همچنین پیگیری ردیابی افکار، احساسات و رفتارهای آنها در مقاطع حساس زندگی، انجام گرفته است. نویسنده در این رمان، معتقد است که یک رفتار سادهی انسانی اعم از خوب یا بد مانند تخم کوچکی است که در زمینی بارور بکارند. چه بسا محصول آن را در زندگی خویش نبینیم، اما قطعا میوههایی خواهد داد که به زندگی عدهی زیادی تاثیرخواهد گذاشت. به این ترتیب است که نویسنده با روایت داستان کتاب از زبان قهرمانان، گاه چندین چشمانداز متفاوت از یک رویداد واحد را پیش روی خواننده میگذارد و او را نیز وادار به تحلیل آن رویداد میکند.