درباره داستان های ملت ها، ابرخوار و داستانی دیگر از سرخپوستان آمریکا
سرخپوستان در دو طرف قاره آمریکا (در شمال و جنوب قاره آمریکا) با سادگی و بیآلایشی زندگی میکردند. آنها تلاش میکردند در بعضی از مشکلات و سختیهای طبیعت غلبه کنند با اینحال نمیتوانستند تمدنی حقیقی (پایدار) به وجود آورند. ناگهان بزرگترین مصیبت تاریخ به وجود آمد مصیبتی که سختیها و مشکلات و کوههای آتشفشان و گردبادها و طوفانهای سخت آن را نمیشناختند و مانند آن را تا به حال ندیده بودند. آن مصیبت این بود که انسان، این زمین (قاره) را کشف کرد که ایکاش کشف نمیکرد که باعث کشتن و خونریزی اهالی آن شد و تمدنی را در راه آن به وجود آورد، برای اینکه انسان از بالای سطح زمین همه آنها را نابود کند. هنگامیکه این داستانهای دلنشین را میخوانید بر نابودی و هلاکت این راویان قبیلهای که این داستانها را با ضمیر پاک و انسانیت بسیار، روایت کردهاند، احساس اندوه و حسرت فراوان خواهید کرد.
جهان به خاطر حرص انسان سفیدپوست اروپایی که همهچیز آنها را نابود کرده، به آنها ضرر و زیان رساند. باتون روچ در لویزینا مظهر زندگی سرخپوستان است از یادم نمیرود او مظهر زندگی دامداری و کشاورزی و ساخت وسایل و ابزارها و لباسهایشان و ساختن خانههایشان و دادوستد محصولاتشان در بازارها است. دوستم که استاد دانشگاه است از من پرسید: چرا تمدنی مانند تمدن شما به وجود نمیآورند؟ گفتم: برای اینکه آنها خواندن و نوشتن نمیدانند. در پایان نمایشگاه تخته بزرگی بود که دوستم تا آنجا همراه من بود و میگفت: آنها چه میدانستند و چه نمیدانند. آنها نوزده فعالیت انسانی را میدانستند اما پاراگراف بیستم در تخته چنین میگفت که آنها خواندن و نوشتن را نمیدانند.
دوستم گفت: انسان متمدن ناچار بود برای اینکه این راز شناخته شود، رازی از تمدن که دلپذیرتر و زیباتر از تمدن مصر است.