درباره آموزش حل مساله اجتماعی و تفکر انتقادی بر خودکارآمدی تحصیلی
در نظام آموزش و پرورش سنتی به فراگیران به چشم موجودی نگاه می شود که ذهن آنها گیرنده ی صرف اطلاعات است و فراگیران هیچ گونه فعالیت ودرگیری ذهنی که آنها را وادار به حل مسایل وتفکر نماید نداشتند این گونه شیوه های تدریس سنتی معلم محور، محور اصلی فعالیت وتدریس در کلاس معلم هست ونقش فراگیران کم رنگ است در تقابل با این نظام ها،نظام پیشرفته ی آموزش محوری است که محور یادگیری دانش آموزان هستند در این رویکرد دانش آموز محوری به علائق،نیازها،دانش وتجارب قبلی به عنوان عوامل موثر دریادگیری توجه می شود آنچه که از اهمیت برخوردار است این است که فراگیران در فرایند یادگیری در طی دوران یادگیری فعال باشند واین فعالیت منحصربه فعالیت جسمی نیست بلکه هدف فعالیت ذهنی دانش آموزان وپرورش وتربیت آنها به مهارت اندیشیدن وتفکروحل مسایل درباره ی موضوعات درسی واجتماعی است(راستگو،۱۳۸۳،به نقل از قرمزی،۱۳۹۲).
با توجه به این رویکرد دانش آموز محوری، معلم به عنوان راهنما وتسهیل گر فرایند یادگیری نقش مهم واساسی در هدایت جریان یادگیری وپرورش مهارتهای حل مساله وتفکر نقادانه را دارد معلمان وپرورشکاران حوزه ی تعلیم وتربیت بایستی با آگاهی کامل آموزش مهارتهای حل مساله وتفکر نقادانه در دوره ی ابتدایی مبادرت نمایند در نظام پیشرفته ی تعلیم وتربیت در باب آموزش مهارتهای حل مساله وتفکر، اهداف ومحتوای کتب درسی دوره ی ابتدایی چاره اندیشی نشده وجای خالی مهارتها به خوبی احساس میشود وعدم توجه برنامه ریزان درسی و مولفان کتب درسی دوره ی ابتدایی وعدم گنجاندن مهارتهای حل مساله و تفکر،و بی توجهی مسؤلان امر به آموزش معلمان جهت گذراندن دوره های ضمن خدمت در دوره ی ابتدایی مشکل را دو چندان کرده است با این ویژگیها فراگیران دوره ی ابتدایی مهارتها را نمی آموزند واین باعث ایجاد احساس خودکارامدی تحصیلی پایینی در فراگیران میشود.هدف ازآموزش مهارتها، بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان در دوران تحصیل می باشد ودر نتیجه احساس خود کارامدی تحصیلی در دانش آموزان می شود.