افسردگی در حالت کلی یک بیماری شایع روانی است که میتواند اثرات منفی و مخرب بسیاری را بر روی احساسات یک فرد، طرز تفکر و اندیشیدن او و در ادامه در شیوه رفتار و گفتار او به جای بگذارد. بنابراین میتوان افسردگی را یک حالت خلقی دانست که با اندوه شدید، بیانگیزگی و بیحوصلگی و البته ناراحتی و ناامیدی همراه است و احساسات منفی بسیاری را نیز به دنبال دارد، احساساتی همچون حس بیمعنایی و پوچی، بیارزشی و حقارت، حس بیقراری، شرمساری و گناهکاری.
ضمن اینکه افسردگی به صورت جدی میتواند اشتیاق و انگیزه فرد برای زندگی و کار را از بین ببرد. به طوری که حتی فرد علاقه خود را به سرگرمیها و جذابیتهایی که پیش از این برایش با لذت و شادی همراه بود از دست بدهد و بدین واسطه تمام امور زندگی برایش بیمعنا و بیارزش جلوه کند. در این صورت اگر فرد به موقع نتواند از طرق مختلف مثل کمک گرفتن از یک روانشناس و روانکاو بر مشکل خود غلبه کند، بسیار محتمل است که انگیزه خود برای ادامه زندگی را نیز از دست داده و گرایش به خودکشی در وی ایجاد شود.
در این میان اولین تمایز افسردگی بالینی با افسردگی موفقیت یا ارتقا در عوامل شکلدهنده آنها نهفته است. افسردگی بالینی که متاسفانه در جوامع مختلف بسیار شایع است، عمدتاً حاصل فقدان، ناکامی و شکست در زندگی است و اغلب افراد به نوعی با آن آشنا هستند.
برای مثال اینکه یک فرد بعد از مرگ یک عزیز مثلاً مادرش (فقدان) دچار افسردگی شود و یا اینکه فرد دیگری به واسطه اخراج از کار (شکست) و یا شنیدن پاسخ منفی از شخص محبوبی که برای ازدواج به وی پیشنهاد داده (ناکامی)، انگیزه و اشتیاق خود به زندگی را از دست بدهد، برای اغلب افراد طبیعی جلوه میکند و برایشان دور از ذهن نیست.
اما اینکه مردم باور کنند شخصی به دنبال کسب موفقیت و کامیابی، انگیزه و اشتیاق خود را از دست داده و دچار افسردگی و ناامیدی شده است، برای بسیاری نه تنها بغرنج و تعجب برانگیز است بلکه حتی ممکن است به دلایل مختلف از پذیرش آن سرباز بزنند.
تلاش ما در این کتاب این است که ضمن معرفی و بررسی دلایل و عوامل شکلگیری افسردگی موفقیت، تاریخچه، میزان شیوع و ابعاد این بیماری را مورد بررسی قرار داده و در ادامه راهکارهایی طلایی را برای پیشگیری و غلبه بر این معضل به مخاطبان ارایه کنیم.