حدود ساعت چهار صبح، صدای رگبار گلوله آرامش شب را شکست. تروتسکی که از خواب عمیق پریده بود، فکر کرد صدای آتشبازی است و مکزیکیها یکی از اعیادشان را جشن گرفتهاند. به خودش که آمد، متوجه شد «انفجارها خیلی نزدیک و درست درون اتاق بود، کنارم و بالای سرم. بوی باروت تندتر و نافذتر شد. آنچه همیشه منتظرش بودیم اتفاق افتاده بود و به ما حمله شده بود».
واکنش ناتالیا سریعتر بود. او تروتسکی را از تختخواب بیرون کشید و روی زمین خواباند و خودش به گوشۀ اتاق خزید. گلولهها از سوی دو دری شلیک میشد که مقابل هم و روبهروی اتاق آنان واقع شده بود، همچنین از بالای پنجرۀ بزرگی که درست بالای سرشان قرار داشت نیز گلولهها شلیک میشد. همچنان که گلولهها به دیوارها و سقف اصابت میکرد، ناتالیا برای محافظت شوهرش دور و بر او میگشت تا بالاخره تروتسکی ...