0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  مجموعه آثار چخوف، داستان های کوتاه 2 جلد 2 نشر توس

کتاب مجموعه آثار چخوف، داستان های کوتاه 2 جلد 2 نشر توس

کتاب متنی
ناشر:
درباره مجموعه آثار چخوف، داستان های کوتاه 2 جلد 2
فاجعه‌ای در شکار (یک حادثه حقیقی) در اوایل بهار سال ۱۸۸۰، مقارن ظهر بود که آندری دربان وارد دفترم شد و با لحن اسرارآمیزی گزارش داد که آقایی به اداره روزنامه آمده است و اصرار دارد با سردبیر ملاقات کند و در پایان گزارش خود اضافه کرد: - باید کارمند دولت باشد قربان... کلاه نشاندار سرش است... گفتم: - از او خواهش کن یک وقت دیگر بیاید. امروز سرم شلوغ است. به او بگو که روزهای پذیرایی سردبیر، فقط شنبه‌هاست. - آخر دو روز پیش هم آمده بود و باز سراغ شما را می‌گرفت. می‌گوید که کار مهمی دارد. التماس می‌کند، نزدیک است گریه کند. می‌گوید که روز شنبه گرفتار است، نمی‌تواند بیاید... اجازه می‌فرمایید راهنمایی‌اش کنم خدمتتان؟ آهی کشیدم، قلم را روی میز گذاشتم و منتظر آقایی شدم که کلاه نشاندار سرش است. نویسندگان تازه‌کار و به طورکلی آدم‌های بی‌خبر از چند و چون ادارات روزنامه‌ها، آدم‌هایی که از شنیدن اسم «هیأت تحریریه» با ترسی آمیخته به احترام بر خود می‌لرزند، معمولا انسان را کلی معطل می‌کنند تا وارد دفتر شوند. آنها بعد از: «بگو تشریف بیاورد» سردبیر، مدتی سرفه می‌کنند، آب دماغشان را بالا می‌کشند، آهسته در باز می‌کنند، آهسته‌تر وارد اتاق می‌شوند و به این ترتیب کلی وقت انسان را هدر می‌دهند. امّا آقایی که کلاه نشاندار بر سر داشت مرا در انتظار نگذاشت. همین که در، پشت سر آندری بسته شد چشمم در دفتر کارم به مردی بلندبالا و شانه پهن افتاد که در یک دستش بسته‌ای کاغذی دیده می‌شد و در دست دیگرش کلاهی نشاندار. مردی که با آن همه اصرار جویای ملاقات با من بود در این داستان نقش بسیار برجسته‌ای ایفا می‌کند، از این رو شرح و بیان ظاهرش ضرورت دارد. همان‌طوری که قبلا هم گفتم او مردی است بلندبالا و ستبرشانه و تنومند چون یک یابوی کاری؛ سراپای او نشان از سلامت و زور و قدرت دارد. صورتش مانند روی پسربچه‌ای تندرست، گلگون و دست‌هایش درشت و سینه‌اش پهن و عضلانی و پرمو. کمتر از چهل سال دارد. خوش پوش است و به پیروی از مُد روز، کت و شلواری نو از پارچه کشباف بر تن دارد. بر گردنش زنجیری زرین و تزییناتی آویخته به آن دیده می‌شود، روی انگشت کوچک دستش، یک انگشتری برلیان مانند ستاره‌های ریز می‌درخشد. امّا مهم‌تر از همه، او فوق‌العاده خوش بر و روست - کیفیتی که برای قهرمانان برازنده هر رمان یا داستانی حائز اهمیت است. من، نه زن هستم، نه نقاش و از زیبایی مرد چیزی سرم نمی‌شود امّا آقایی که کلاه نشاندار بر سر داشت، مرا تحت تأثیر قرار داد و سیمای درشت و عضلانی‌اش برای ابد در ذهنم ماندگار شد. درین چهره، می‌توان یک بینی قوزدار حقیقتا یونانی، یک جفت لب نازک و چشم‌های خوب آبی‌رنگی دید که در آنها نیک‌قلبی و یک چیز دیگری که مشکل است اسمی برای آن پیدا کرد می‌درخشد؛ این «یک چیز دیگر» را در چشم‌های حیوانات کوچکی آنگاه که دلتنگند یا درد می‌کشند، می‌توان مشاهده کرد. چیزی التماس کن، کودکانه، شکیبانه... در صورت آدم‌های حیله‌گر و بسیار عاقل، چنین چشم‌هایی یافت نمی‌شود. از سراسر چهره‌اش سادگی و صداقت و سرشتی گشاده و ساده می‌بارد... اگر قبول کنیم که رخ آیینه روح است در این صورت من در اولین برخوردم با آقایی که کلاه نشاندار بر سر دارد می‌توانستم به شرفم قسم بخورم که زبان او بلد نیست به دروغ بچرخد؛ در این مورد حتی حاضر بودم شرط هم ببندم. خواننده در صفحات بعد پی خواهد برد که آیا شرط را می‌باختم یا خیر. موی بلوطی و ریش انبوه و نرمش به ابریشم می‌ماند؛ می‌گویند که موی نرم نشانه روحی ملایم و ظریف و «ابریشمین» است؛ افراد جانی و صاحبان طبایع پرشر و شور و یکدنده غالبا موی زبر دارند. خواننده در صفحات بعد خواهد دید که آیا این گفته مقرون به حقیقت است یا نه... حرکات اندام درشت و سنگین آقایی که کلاه نشاندار بر سر دارد به مراتب نرم‌تر از حالت چهره و ریش اوست. حرکاتش گویای تربیت نیکو و نرمی و ملاحت و حتی - ببخشید که این عبارت را به کار می‌برم - نوعی لطافت زنانه است. این مرد به آسانی قادر است نعلی را از میان خم یا یک قوطی ساردین را در مشت خود مچاله کند با وجود این حرکاتش نشان نمی‌دهد که او مردی پرزور باشد. به دستگیره در یا کلاه طوری دست می‌برد که انگار می‌خواهد پروانه‌ای بگیرد: با ظرافت و احتیاط، به گونه‌ای که انگشت‌هایش به زحمت با دستگیره یا کلاه تماس پیدا می‌کند. قدم‌هایش بی‌صدا و دست دادنش بی‌فشار است. آدم وقتی نگاهش می‌کند یادش می‌رود که او مانند جالوت پرزور است و می‌تواند با یک دستش وزنه‌ای بلند کند که پنج تا آندری دفتر روزنامه هم متفقا از عهده بلند کردنش برنیایند. آدم وقتی حرکات نرم و سبکش را می‌بیند محال است باور کند که او زورمند و سنگین باشد. اگر اسپنسر او را می‌دید ای بسا نمونه ملاحتش می‌نامید... -از متن کتاب-

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
4.۰۱ مگابایت
تعداد صفحات
584 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۹:۲۸:۰۰
نویسنده آنتوان پاولوویچ چخوف
مترجمسروژ استپانیان
ناشرتوس
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۲/۰۵/۰۸
قیمت ارزی
7.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۴.۰۱ مگابایت
۵۸۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
140,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
مجموعه آثار چخوف، داستان های کوتاه 2 جلد 2
آنتوان پاولوویچ چخوف
توس
منتظر امتیاز
140,000
تومان