فروم نیز مانند بسیاری دیگر، کوشید فصل مشترک دیدگاههای بنیانی کارل مارکس و زیگموند فروید را بیابد. اما او برخلاف ویلهم رایشِ مسئلۀ آفرین، مارکوزۀ پرجنب و جوش و سارترِ اگزیستانسیالیستِ فیلسوف، به زعم خویش، همواره در پی روشنگری بود. اما به باور بسیاری، او ترجیح میداد که مسائل حلنشده و یا حلنشدنی را به کناری نهد، بهجای آنکه این مشکلات را در چارچوب اصول جزمی که بر پایۀ حدس وگماناند و به همان اندازه نیز متنوعاند، حل کند. فروم نیز از آن دسته افرادی است که میدانند دانستههایشان بسیار اندک است و اما میکوشند که این دانش و اندک دانش خویش را به زبان ساده و عامهپسند بیان کنند.