خیلی وقتها یک اتفاق، یک عطر یا یک فرد شما را پرت میکند به خاطرات گذشته و تمام آن چیزی که سالها تجربه کردهاید و تلاش به فراموشی آن داشتهاید. کتاب آن دختر داستان ماجرایی است که هانا را به سالها دانشجویی میبرد و اتفاق ناخوشایندی را که تجربه کرده بود را مجدد برایش یاداوری کرد اما این تنها ماجرای این کتاب نیست. شما قرار است تا آخر کتاب هیجانزده شوید.
هانا در دوران دانشجویی یک هم اتاقی دارد که هر آن چیزی که هانا آرزو دارد را دارد. زیبایی، پول، جذابیت و ... . تمامی اینها حس حسادت هانا را درمورد آوریل بیشتر میکند. ای دو با وجود اختلافات زیاد دوستان صمیمی هم بودند تا اون شبی که هانا هنگام بازگشت به اتاق کالج، دوست پسر آوریل را درحال خارج شدن از اتاق میبیند و بعد از آن با جسد بیجان و خفه شدهی آوریل روبهرو میشود.
نویل دوست پسر آوریل به جرم قتل راهی زندان میشود و عواقب این قتل زندگی هانا را هم دربرمیگیرد. ده سال بعد که او با مردی به نام ویل ازدواج کرده و باردار است، یک روزنامهنگار ایمیلی به اون میزند که مدارکی مبنی بر بیگناهی نویل دارد. این درحالی است که تنها چند روز از مرگ نویل در زندان میگذرد. ترس شهادت نادرست استرس عجیبی به هانا وارد میکند و او تصمیم میگیرد با سه دوست دیگر خود که آن سالها در اکسفورد بودهاند به بررسی مجدد آن اتفاق بپردازد.
روث ور نویسنده کتاب خواندنی آن دختر (That It Girl)، داستان را با خبر قبولی هانا در دانشگاه مورد علاقهش شروع میکند و چنان به جزئیات در نوشته خود میپردازد که شما خود را در جای جای ماجرا حس خواهید کرد.
روث ور بریتانیایی متولد سال ۱۹۷۷ است. او یک نویسنده و داستان پرداز ماهر است که قلمش میتواند هر خوانندهای را محسور کند. کتاب در یک جنگل تاریک تاریک اولین رمان وی بود که در زمان کوتاهی در بین پرفروشترین کتابهای بریتانیا و امریکا قرار گرفت. با این حال وی قبل از نویسندگی به عنوان پیشخدمت، کتابفروش و معلم مشغول به کار بوده است. از دیگر آثار او میتوان به زنی در کابین ۱۰، بازی دروغگویی، نوبت کلید و ... اشاره کرد.
جوایز و افتخارات کتاب آن دختر
پارکینگهای خیابان پلام شلوغ بودند. پس مادرش روی خط زرد خیابان اصلی ایستاد تا هانا با چمدان بزرگش پیاده شود. بعد هم قول داد سریع ماشین را پارک کند و برگردد. هانا آنجا ایستاد و به مینیون قدیمیشان چشم دوخت. حس خیلی عجیبی داشت؛ انگار با پیاده شدن از ماشین،هویت قدیمیاش را از دست داده بود و حالا باید نسخهای تیزبینتر, سرحالتر و جدیدتر از خودش را به دنیا نشان میداد. چرخید و به نوک آن طاق سنگی حکاکیشده نگاه کرد. نسیم خنک ماه اکتبر در میان موهایش پیچید و بهخاطر اضطراب و هیجان, به خودش لرزید.
همین بود؛ اوج تمام امیدهاء آرزوها و برنامههای دقیقش. یکی از قدیمیترین و معتبرترین کالجها در یکی از قدیمیترین و معتبرترین مراکز یادگیری دنیا: کالج معروف پلام در دانشگاه آکسفورد. تا سه سال آینده. اینجا خانه جدیدش بود.
برخلاف روز مصاحبه، در بزرگ و چوبی مقابلش باز بود. آن زمان مجبور شد ضربهای به آن در قدیمی و مشبک بزند و منتظر بماند تا دربان مثل اعضای گروه مانتی پایتان از سوراخ در نگاهش کند. حالا با چمدانش از ورودی طاقدار گذشت. از کنار لژ دربانها رد شد و به میز زیر آلاچیق رسید. دانشجوهای قدیمی پوشههای اطلاعات را به تازهواردها میدادند و راهنماییشان میکردند.
هانا جلوتر رفت. چمدانش روی زمین شنی کشیده میشد. «سلام. سلام. اسم من هانا جونزه[؟!]. میشه بگید باید کجا برم؟؛
با خوشحالی گفت: «البته!» موهایی بلند. بور و براق داشت و لهجهاش عالی بود. «به پلام خوش اومدی! باید به لژ دربانها بری و کلیدها و محل اقامتت رو ازشون بگیری.» به جایی اشاره کرد که هانا تازه از کنارش گذشته بود. «کارت دانشجوییت رو گرفتی؟ تقریبا برای هر کاری بهش نیاز داری؛ از پرداخت پول غذا تا گرفتن کتاب از کتابخونه.»
هانا سرش را تکان داد.
نه،ثبتنام کردهم.
پس از کلیسترز دوم بگیرش. البته تا آخر امروز وقت داری. بهتره اول چمدونت رو بذاری توی اتاقت. اوه. نمایشگاه سالاولیها و جلسه آشنایی رو فراموش نکن. چندتا بروشور را به سمتش گرفت. هانا معذب شد و با دست آزادش. برگهها را از او گرفت.
ü کتاب پزشکی قانونی اثز جیمز پاترسون
ü کتاب رسوایی در کشور بوهم اثر های شرلوک هولمز
ü کتاب گورستان پراگ اثر اومبرتو اکو
ü کتاب پیدایت کردم اثر لیزا جوئل
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۹۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 384 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۴۸:۰۰ |
نویسنده | روث ور |
مترجم | محدثه احمدی |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The it girl, 2,022 |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۴/۱۳ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بخش معمایی داستان قوی بود و من تا آخرهای کتاب نتونستم حدس بزنم قاتل کیه. قسمت های مربوط به گذشته و دوران کالج شخصیت ها جذاب بود ولی بخش هایی که مربوط به زمان حال میشد خسته کننده و کش دار بود. مخصوصا درگیری های باردار ی شخصیت اصلی انگار در داستان اضافی بود و نویسنده فقط خواسته بهانه ای برای ایجاد تنش و استرس در زمان حال داشته باشه. در کل با اینکه حدس زدن قاتل سخت بود، از نظر جذابیت داستان برای من در دسته کتاب های متوسط قرار میگیره.
بعضی مطالب، موقعیتها و توصیفات بارها و بارها تکرار میشدند و این روند خسته کننده بود. میشد از زواید و موارد تکراری زد مثل توصیف های تکراری احوال هانا در هر باری که موضوع جدیدی رو میشد. در مجموع کتاب متوسطی بود.
ده سال قبل یه دختر دانشجو به قتل رسیده و سریدار خوابگاه متهم به قتل شده. حالا یه بلاگر داره پادکستی درباره این قتل می سازه و معتقده سریدار بی گناهه.
به نظرم کتاب ضعیفی بود داستان پرکشش و جالب نبود ولی حداقل ارزش یک بار خوندن رو داشت.هر کتاب جدیدی که از روث ور میاد ضعیف تر از کتاب قبل هست
من از این کتاب خوشم اومد و هیجانش خوب بود از بقیه کتاب های این نویسنده این کتاب رو بیشتر دوست داشتم
من چندین اثرازاین نویسنده خواتدم همه شانرادوست داشتم ولی این کتاب ازسایرکتابهاش قویتره
برای کسانی آثار جنایی می خوانند ،توصیه می کنم ،به نظر من هم جالب وهم جذاب بود،
یکی از ضعیف ترین کارهای نویسنده
طولانی و خسته کننده