امیرحسین احمدی را میشود یک غافل به تمام معنا از سپاه و کار نظامی دانست. غافلی که ناغافل وارد مسیر نظامیگری میشود و نهایتاً در بیابانهای تدمر سینه به سینه و چشم در چشم داعش میجنگد. امیرحسین دوبار به سوریه میرود که بار اول مصادف میشود با روزهای بعد از مراسم عقد. بار دوم اما قول و قرارهای مراسم عروسی را گذاشتهاند که بحث اعزام مجدد پیش میآید. اعزامی که همزمان میشود با عملیات بزرگ صحرا در تدمر و وعدهای که سردار سلیمانی برای پایان کار داعش در این کره خاکی داده است. حکایت کتاب "تحفه تِدمُر" نوشته احمد کریمی بر محور اعزام دوم او و با مروری به خاطرات گذشته رقم میخورد، خاطراتی که درگیری تن به تن با داعش در اوج آن قرار دارد.