یکی از چشمانت آسمان دیگری دریا آبی آبیتر ...
دوست دارم بعد از این گریان تماشایت کنم
اشک میریزم که در باران تماشایت کنم
چشمهایم را به سمتی بینهایت دوختم
بلکه در این راهِ بیپایان تماشایت کنم
کاش میشد در نگاهم باشی و آیینهوار
روبهرویت باشم و حیران تماشایت کنم
بودنت را هم به فال نیک میگیرم، ولی
تا به کِی باید در این فنجان تماشایت کنم؟
از معاصر بودنم دل کندهام این روزها
میروم در حلقه رندان تماشایت کنم