از متن کتاب:
«هنرمند گرسنه منزوی نیست، او تنهاست؛ میلههایی که بین جسم او و دیگران فاصله انداخته در ذهنش هم وجود دارد. او در معرض نگاه همه است اما دیده نمیشود. تنهایی او از طریق لباسهای بیقواره، حرکات غمآلودش و کنارهگیری فیزیکی و عاطفیاش از دنیای انسانها نشان داده میشود. مردم به هنرمند نگاه میکنند، اما «او» را نمیبینند؛ بدنش در چشم آنها یک شیء است، نمایشی است مایهٔ سرگرمیشان. هیچ نگاهی نیست که در او خیره شود، درکش کند و حس تعلق داشتن را در او بیدار کند. تنهایی، هم در انزوا و هم در میان جمع، درصورتیکه ناخواسته باشد میتواند همچون زندان انسان را اسیر خود کند. مارتین در این فیلم مخاطب را وامیدارد تا به موقعیت بدن انسان در ارتباط با دیگران و نوع نگاه دیگران به تنهایی این بدن بیندیشد. هنرمند در انتها رو به مدیر سالن نمایش میگوید: «همیشه میخواستم گرسنگی کشیدن من را تحسین کنید.» کسی او را تحسین نکرده بود، اما بسیاری به چشم تحقیر و تمسخر و ترحم به او نگاه کرده و، بدتر از همه، بیاعتنا از کنارش گذشته بودند.
اما انسان در تعامل با جهان مادی و اجتماعی اطرافش قاعدتاً نشانههایی از خود به جا میگذارد. در این فصل به این موضوع میپردازیم که چگونه میتوان به اثرات فیزیکی تنهایی پی برد. در گام نخست باید توجه داشته باشیم که این تجربه احساساتی مشخص را برمیانگیزد و فرد در ابراز این احساسات از زبان بدن خود کمک میگیرد. گام بعدی پی بردن به نحوهٔ شکلگیری این تجربهٔ مجسم در جهان مادی اطراف است. اشیای اطراف ما و همچنین جسممان در درک تنهایی بهمثابهٔ نوعی گرسنگی نقشی اساسی دارند. بنابراین ضروری است که در بحثهای مربوط به تنهایی که در غرب اغلب متمرکز بر سازوکار ذهناند، بُعد جسمانی هم بار دیگر در نظر گرفته شود.»