0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب عشق و دیگر هیچ نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب عشق و دیگر هیچ نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب متنی
درباره عشق و دیگر هیچ
همه‌ی این‌ها در گذشته‌های دور اتفاق افتاد. سال‌ها پیش، در گذشته‌ی دور و محو، مدت‌ها پیش از آنکه دنیا هراس‌های خونین جنگ جهانی اول یا شورش‌های نیرومند انقلاب بلشویکی را تجربه کرده باشد. این ماجرا در سال‌های ارتجاع وحشیانه‌ی تزاری که انقلاب ۱۹۰۵ را در پی داشت اتفاق افتاد و داستان به گروهی از انقلابیون مربوط می‌شود که در فرانسه در تبعید به سر می‌بردند. از آن پس، دنیای تازه‌ای در روسیه پاگرفت؛ اما شاید عناصری از داستان را ببینیم که در زندگی ما تکرار می‌شود و شاید با دانستن نکته‌ای از زندگی شخصیت‌ها چیزی نیز درباره‌ی زندگی خودمان بیاموزیم... هفت ماه تمام می‌گذشت که زنْ او را ندیده بود. هفت ماه پیش از هم جدا شده بودند و هر دو تصمیم گرفته بودند که این جدایی آخر باشد. موافقت کرده بودند که «دیگر تمام شد. این آخر کار است.» مرد سر بر شانه‌ی او گذاشته، چشم‌ها را بسته و به او اعتراف کرده بود که چه تحمل‌ناپذیر است و چقدر احساس ناکامی می‌کند. صورتش چه رقت‌انگیز بچگانه به نظر می‌رسید، چه نرم و نازک و چه بی‌نهایت دوست‌داشتنی! «می‌فهمی که! وقتی دکتر فهمید بیماری قلبی دارد...» داشت از زنش حرف می‌زد: «... احساس کردم جنایتکارم، قصابم و فهمیدم نمی‌توانم این کار را با او بکنم. زندگی‌اش همین‌جوری هم دشوار بوده. نتوانستم تحمل کنم که من هم به مشکلاتش بیفزایم. حس می‌کنم هر کاری از دستم برآید باید بکنم تا سلامتش در حد معمول بماند. می‌توانی بفهمی، ناتاشای عزیز...؟ بعدش هم به فکر بچه‌ها هستم. چطور می‌توانستم بهشان دروغ بگویم؟ چرا، ساشا سنش قد می‌دهد که همه چی را بفهمد؛ چیزی از زیر نگاه تیزش در نمی‌رود. فکر می‌کنم برای بچه‌ها مهم است که هر وقت احتیاج دارند حس کنند پدرشان بالا سرشان است.»‌ ناتاشا دل به دریا زده و پرسیده بود: «اما واقعاً فکر می‌کنی فراموش کردن گذشته و آن همه معنایی که برای هم داشتیم، راحت باشد؟» مثل همیشه به نیازهای او اولویت می‌داد. «هیچ وقت می‌توانی فراموش کنی که چقدر به هم نزدیک بوده‌ایم، طوری که هر نگاه و هر کلمه‌ی یکدیگر و هر کاری را که با همدیگر کرده‌ایم می‌فهمیدیم...؟ چطور می‌توانی به این سادگی برگردی به آغوش خانواده‌ات؟ آن وقت بدجوری احساس تنهایی نمی‌کنی؟» «آره، البته طوری تنها می‌شوم که نمی‌شود گفت. زندگی خیلی دلگیر و دلمرده می‌شود و من به فلاکت می‌افتم.» تنگ‌تر در آغوشش گرفت. «اما چه می‌شود کرد؟» بعد بیقرار، انگار که می‌کوشد این دلشوره‌ی تیره را از ذهن خود بتاراند، تنش را غرق بوسه کرد. با چنان شدتی در آغوشش کشید که هم به هیجانش آورد و هم او را ترساند، چنان که کمی بعد این احساس به او دست داد که دیگر حال مرد را نمی‌فهمد. در چنین زمانی، با درد ناشی از جدایی قریب‌الوقوع، مشتاق بوسه‌های آرامبخش او بود و طبعاً در برابر آن مقاومت نکرد. با این همه، نوازش‌های مرد در آن شبْ دردبار و افراطی بود و کمی بعد احساس کرد به او توهین و از او سوءاستفاده شده. -بخشی از کتاب-
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۰۷ مگابایت
تعداد صفحات
160 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۵:۲۰:۰۰
نویسندهالکساندرا کلانتای
مترجممهدی غبرایی
ناشرانتشارات کتاب‌سرای نیک
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
A Great Love
تاریخ انتشار
۱۴۰۲/۰۳/۰۷
قیمت ارزی
4 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۰۷ مگابایت
۱۶۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
٪40
53,000
31,800
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
٪40
عشق و دیگر هیچ
عشق و دیگر هیچ
الکساندرا کلانتای

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
عشق و دیگر هیچ
الکساندرا کلانتای
انتشارات کتاب‌سرای نیک
منتظر امتیاز
٪40
53,000
31,800
تومان