دوشنبه نزدیک بود و نمیدانستم باید سرووضعم چگونه باشد تا آقای دال از من خوشش بیاید. به اکبری زنگ زدم و خواستم با جزئیات همهچیز را برایم توضیح دهد. حتّی حرف از یک تهریش هم به میان آوردم. در آمد و گفت نیازی به این کارها نیست، آقای دال آدمشناس است، نگاهت کند تا «فیها خالدون» ت را تشخیص میدهد.
حیفم آمد قم باشم و اسمم توی لیست خادمها نباشد. برای خودم یک جور سلب توفیق میدانستم. دروغ چرا. نیمنگاهی هم به جملههای پایانی زیارتنامهٔ حضرت داشتم. بهخصوص وقتی جملهها به کلمهٔ «اشفعی» میرسند.