آن روزها علی شمخانی فرمانده سپاه خوزستان بود. روزهایی که جنگ شروع شده بود و عراقیها نقشه قشنگ ایران را میجویدند و جلو میآمدند؛ اما ناز شست بچههای جنوب که در جنگ تن با تانک آبدیده شده بود، صفحههایی دیگر از جنگ را ورق زد.
خیلیها از آن روزها حرفها و نوشتهها دارند؛ اما نامهای که علی شمخانی نوشت رنگ و بوی دیگری دارد. امروز بیستوپنج سال از نوشتن این نامه میگذرد. حیف بود علی شمخانی درباره این نامهای که نوشته است حرف نزند و نگوید چرا و چگونه این نامه را نوشته است. نامهای که یکی از اسناد م هم و معتبر آن دوران محسوب میشود.
برای شنیدن این حرفها محمدمهدی بهداروند با همراهی احمد سوداگر پای صحبتهای شمخانی نشستند و در بهمن ماه ۱۳۸۵ بیش از یک ساعت با او گفتوگو کردند.