کافه کوچه، داستان لیلی، دخترک رویاپرداز و هنرمندی است که غرق در دنیای رنگارنگ و کوزههای خوش نقش و طرحش است. دخترکی که خیلی اتفاقی پا به «کافه کوچه» میگذارد و تصمیم میگیرد مثل همهی مشتریان این کافه، از خودش یک یادگاری و یادداشت بر روی تابلوی مخصوص یادگاری مشتریان کافه، به جا بگذارد! اما در این میان، یادداشتی توجه لیلی را جلب میکند: «شاید یه روز، تقدیر تو رو به من برسونه... میانهی تقدیر، حوالی شفق، همین کوچه، میبینمت!» این یادگاری، موجب میشود لیلیِ رویاپرداز و کنجکاو، به دنبال رمزگشایی آن، و پیدا کردن صاحب نوشته و تقدیری که از آن گفته بود، برود. و آیا لیلی موفق به پیدا کردن این شخص میشود؟ کافه کوچه، با طنازیهای دختر قصهاش «لیلی»، از ابتدا تا انتها، لب مخاطب را به لبخند باز، و حال و هوای خوشی را به او هدیه میکند. شخصیتپردازی خوب این کتاب که باعث میشود با تمام شخصیتها همراه شوید و با طنازیهای لیلی، بخندید و با شیطنتهای ایکیوسان، حرص بخورید و احساسات تمامی کاراکترها را به خوبی حس و درک کنید.