بسیاری از کودکان که ظاهری طبیعی دارند و رشد جسمی، قد و وزنشان بهنجار بوده و هوشبهر عادی دارند، زمانیکه به مدرسه میروند تا خواندن، نوشتن و حساب یاد بگیرند، دچار مشکلات جدی میشوند. این کودکان به تدریج درمییابند که سایر کودکان از نظر تحصیلی بهتر از آنها هستند و احساس حقارت را تجربه میکنند. بنابراین به تدریج بیزاری از درس و مدرسه در آنها به وجود میآید. برخی از این دانشآموزان در واکنش به عدم موفقیت تحصیلی خود مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری بروز میدهند. و نسبت به همکلاسیهای خود از نظر توانایی آموزشی و تحصیلی پایینتر هستند. از آنجایی که این دانشآموزان در مقایسه با همسالان طبیعیشان از محبوبیت کمتری برخوردارند، به همین دلیل در معرض مشکلات اجتماعی بیشتری قرار دارند، مشکلات رفتاری بیشتری از خود نشان میدهند و نمیتوانند خود را با دستورعملهای موجود در کلاس عادی تطبیق دهند. از سوی دیگر، والدین این دانشآموزان که اغلب از دلایل اختلال یادگیری آنها بیخبر هستند، مشکل را بیشتر میکنند و با فشارهایی که به کودک وارد میآورند، دشواری را چندین برابر مینمایند. با ورود کودک به مدرسه کل خانواده با مسائل و مشکلات جدیدی روبهرو میشود، یکی از این مسائل یادگیری فرزندان در مدرسه است. شیوه تربیتی و رفتاری والدین به ویژه در سالهای پیشدبستانی و دبستان تأثیر زیادی در ایجاد یک شخصیت سالم در فرزندان دارد و پایههای اعتماد به والدین را بنا میکند. در مقابل، رفتار نامناسب و بیتوجهی به کودک موجب تنش و اضطراب در کودک میشود و بر یادگیری او در مدرسه تأثیر میگذارد. والدینی که برای کودک خود وقت ندارند و به تکالیف او رسیدگی نمیکنند، حس طردشدگی و تنهایی را در کودک ایجاد میکنند. گاهی این بیمهری و بیتوجهی ناشی از این است که والدین انتظارات نامعقولی را از فرزندان دارند. برای مثال در اوایل ورود به مدرسه فرزندان خود را باهوش تصور میکنند و انتظار دارند که در امور درسی به موفقیتهای عالی دست یابند و محدودیتهای آنها را نادیده میگیرند و زمانیکه در واقعیت فرزندان مطابق میل آنها رفتار نمیکنند، به کودک بیتوجهی میکنند و یا شیوه تربیتی نامناسبی را بهکار میگیرند و این شرایط بهتدریج زمینهساز مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان میشود. در واقع، میتوان گفت که سبک فرزندپروری والدین مستقیماً بر رفتار فرزندان تأثیر میگذارد. به سخن دیگر، رابطه بین کودکان و والدین و سایر اعضای خانواده را میتوان به عنوان نظام یا شبکهای دانست که در کنش متقابل با یکدیگر هستند و این نظام به طور مستقیم یا غیرمستقیم، از طریق سبکها و روشهای مختلف فرزندپروری در کودکان تأثیر میگذارد.