دو ماه قبل - گلی آروم برو. - دارم آروم میرم. - آها از کی تا حالا ۲۰۰ تا آرومه؟ مواظب باش، گلی؟ نه... «آرش» من آرش رستگار ۲۱ ساله جزء خانوادة ۳ نفره تکفرزند هستم. یک سالی میشه که وارد دانشگاه شدم که همون جا با دختری به نام گلی ملکی آشنا شدم حدوداً میتونم بگم تمام خانوادم و خانوادش میدونن. اون روز با هم قرار گذاشتیم فردا به یه مهمونی خیلی باحال بریم. من یه ماشین پژوی سفید دارم و حسابم با خانوادم جداست. آرش- گلی بپر بالا. گلی- سلام! چقدر زود اومدی؟ خوبی؟ - مرسی گفتم زودتر بریم. - باش حالا کجا هست که داریم میریم؟ - یه جای خوب که کلی حال کنیم. اونم سری به منظور تأیید تکون داد و منم هر چه سریعتر به سمت کافه رفتیم. - خب داریم میرسیم. اینجاست. - اینجاست؟ - آره بیا خوشت میآید. - باشه. اول در زدیم بعد در باز شد سریع بچهها ریختن جلو و همه با هم خوندن: - تولدت مبارک، تولدت مبارک گلی هم کلی خندید و روبه من گفت: عشقم دستت درد نکنه، چرا زحمت کشیدی؟ راستی تو، تولد منو از کجا میدونستی ها؟ - بیا میگم، بعدم وظیفمه. رفتیم تو و تا حدود ساعت ۱۱ بزن و برقص داشتیم. «گلی» خب نوبت منه. من گلی ملکی، ۲۱ ساله، تک فرزند، خانوادة ۳ نفره و یک ساله تو دانشگاه با آرش آشنا شدم. خیلی سوپرایز شدم از اینکه اون تولد منو از کجا میدونست. خیلی خوش گذشت همه داشتیم کیک میخوردیم که آرش بلند شد و اومد سمت من. - خب خانمها آقایون نوبتیام باشه نوبت کادوهاست. بعد همه دست زدن اول آرش اومد جلو: - ببخشید نتونستم بهتر تهیه کنم. یه دستگل خریده بود. یکدفعه فقط چشمم به یه چیز وسط گل جذب شد، انگشتر بود. گلی- واااای آرش این چی انگشتره دستت درد نکنه. آرش- اِ این از کجا اومد. بعد زدیم زیر خنده هر کی یه چیزی آورد تا اینکه دوباره آرش اومد: - اینم هست امیدوارم خوشت بیاد. سریع باز کردم و هیچ حرفی نزدم. - آرش این برای منه؟ وای دستت درد نکنه. این کادوش یه ماشین بود. ۲۰۶ آلبالویی. یه عکس از ماشین چاپ کرده بود گذاشته بود زیر سوئیچ. آرش- باید شب منو با اون ببری خونهها. همه از تعجب شاخ در آورده بودند. منم یه تشکر کردم و دوباره کلی خندیدیم. بعد با بچهها خداحافظی کردیم و به سمت پارکینک کافه که برای دوست آرش بود، حرکت کردیم. تا ماشین رو دیدم سریع رفتم سمتش توش پر گلهای رز، قرمز و سفید و صورتی بود. سریع سوارش شدم. «آرش» گلی- آرش دستت درد نکنه. خیلی دوست دارم. و بعد وقتی حرکت کردیم اون نمیدونم سرعت گرفت و به بهشت رفت. من احمقم زنده موندم. البته دو ماه تو کُما بودم. مریم- مامان جان آرش حالت خوبه؟ آرش- مامان گلی؟ مریم- گلی متأسفانه...