این کتاب، سرگذشت یک جستجوگر است، که اندوختهها و عقاید و تأمّلات و نگاههای متمادی خود را به قلم در آورده. جستجوگری که هرگز در زندگی نتوانست چیزی را به سادگی باور کند یا تن به خرافات دهد!
داشتن صفت نقّادانه باعث شد تا اطرافیان، او را تندخو و غیر قابل هضم بدانند؛ و شاید همین امر منجر به عزلت گزینی وی شده است!
آری! کسی را مجبور نمیکنم این دست نوشتهها را تا آخر بخواند! اگر پس از خواندن دو سه صفحه از کتاب زندگی من خسته شدید، دیگر ادامه ندهید!
هر کس که به دنیا میآید، تا آخرین لحظه عمرش میکوشد تا چیزی از خودش به جای بگذارد. من که کاری جز نوشتن بلد نیستم؛ هرچند که در نوشتن هم حرفهای نیستم، نوشتههایم معمولیاند، مثل نفس کشیدنهایم!
در این کتاب سعی کردم، بیشتر دست نوشتههایم را در اینجا بگنجانم، حتی آنهایی که در سالهای پیش به صورت جداگانه به چاپ رسانده بودم؛ چکیده عمر من فقط همین است... و حالا با خیال راحت بروم و بمیرم، اما در این کتاب ترکتان نخواهم کرد و در کنارتان خواهم بود!
بارها تصمیم گرفتم تا نوشتن را از درون، آن هم به صورت متکلّم وحده را آغاز و پایان بدهم. اما هر بار انگار کسی در درونم هست که وسوسهام میکند تا باز هم ادامه دهم و بنویسم. نمیدانم این قضیه کی به صورت جدّی تمام میشود؟!
به شما میگویم که این یک سرگذشت و ماجرا و یا اتفاقاتی که قبلاً رخ داده باشد، نیست. این نوشته فقط و فقط مربوط به زمان «حال» است!