مهم نیست طرفدار بازیهای کامپیوتری باشید یا کتابهای تخیلی حماسی یا حتی فقط داستانهای خوب، درهرحال «حماسهی ویچر» اثر آنجی سپکوفسکی مجموعه کتابی است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد. سپکوفسکی با بهرهگیری از افسانهها و داستانهای بیشمار و نگاه منتقدانه و طنز تلخش، اثری فراموشنشدنی و بینظیر خلق کرده که میلیونها نفر در سطح جهان باشخصیتهای آن شب و روز گذراندهاند. گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده میداند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده، چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانهواری عمیق و بامعنی جلوه میکند. شاید در نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفهای که برای پول کار میکند روبهرو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسانهایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده و این انسانها هستند که مجبورش میکنند قوانین همیشگیاش را زیر پا بگذارد. زبان نیشدار و بیباکی غیرطبیعی گرالت او را به شخصیتی ماندگار، فراموشنشدنی و محبوب تبدیل کرده که حتی در لحظههای آغشته به خون، به او احساس نزدیکی میکنیم. از طرف دیگر، گرالت فقط یک قطره است در میان اقیانوسی از شخصیتهای جذاب و فوقالعاده این مجموعه کتاب که هرکدام لیاقت حماسهای جداگانه را دارند. با توجه به اینکه کتاب یکبار از زبان لهستانی به انگلیسی ترجمهشده و ترجمهی فارسی از نسخهی انگلیسی صورت گرفته است تا حد امکان سعی نمودهایم در مورد اسامی خاص نظیر اشخاص و مکانها، به نسخهی اصلی و تلفظ صحیح مراجعه کنیم. ازآنجاییکه از اسم صدها نوع هیولا در این کتابها استفادهشده، امکان برگرداندن همهی این اسامی به فارسی وجود نداشت و از همان اسامی انگلیسی یا لهستانی بهره بردیم، البته بهجز در مواردی نظیر «گرگینه» و «اژدها» که در زبان فارسی رواج دارند. همچنین با توجه به اینکه بخش عظیمی از داستان از طریق مکالمات بیان میشود تا جای ممکن از نثر محاورهای استفاده کردیم که هم به کتاب اصلی وفادار باشد و هم بعد از دو بار ترجمهی متن، خوانندهی ایرانی را سردرگم نمیکند.
- بخشی از کتاب:
فالگیر گفت: "من میتوانم هر آنچه که آرزویش را داری به تو بدهم. مال و ثروت، قدرت و نفوذ، شهرت و یک زندگی طولانی و شاد. انتخاب کن."
دختر ویچر در جواب گفت: "من نه آرزوی مال و ثروت دارم نه شهرت، نه قدرت، نه نفوذ. من آرزو دارم یک اسب داشته باشم، به سیاهی و چابکی تندبادی شبانه. آرزوی یک شمشیر دارم، به براقی و تیزی یک پرتو ماه. آرزو میکنم دنیا را روی اسب سیاهم در سیاهی شب بگردم. آرزو میکنم نیروهای شیطانی و تاریکی را با شمشیر درخشانم شکست بدهم. خواهان این هستم."
فالگیر قول داد: "من اسبی به تو خواهم داد، سیاهتر از شب و تیزپاتر از تندبادی شبانه. شمشیری به تو خواهم داد، درخشانتر و تیزتر از یک پرتو ماه؛ اما تو زیادهخواهی دختر ویچر، پس باید به من بهای سنگینی بپردازی."
"با چه؟ چرا که من چیزی ندارم."
"با خونت."
خداروشکر آخرش اومد. ایم مجموعه بینظیره. هم داستانِ فوقالعادهاش هم صدای گوینده هم آهنگگذاریش عالیه. هرکی تا حالا نرفته سراغش حتماً توصیه میکنم از جلد اول شروع کنه بخصوص نسخهای که با صدای آقای هادیزادهاس
5
واقعا مجموعه ی زیبای ویچر رو با هیچ صدایی جز صدای اقای هادی زاده نمیتونم تصور کنم خوانش بی نظیر و هنرمندانهی ایشون، رنگ و لعاب خاصی به این کتاب بخشیده.
5
دیگه داشتم ناامید میشدم...خیلی طول کشید....ولی بالاخره اومد...ممنون از ماه اوا و صدای بسیار زیبا و دلنشین محمود هادی زاده عزیز
5
یکی از جذابترین داستان های تاریخ، گویندگی هم مثل همیشه عالی.
5
ممنونم از تیم آوا نامه .خیلی منتظر نسخه صوتی این کتاب بودم