توکلّه ایم همین طور داره برای خودش می خونه: «مرغ کُپنی نکن برام ناز. از سفره ی ما نکن تو پرواز»
وقتی می بینه محل سگ هم بهش نمی ذارم، دست می کشه روی موهاش، می گه: «بهش بگو تو که بلد نیستی کراوات گره بزنی اصلاً گه می خوری که می خوای بری عروسی»
نمی گم. احترام آدم دست خود آدمه. می گم:
- کوتاه بگیرم؟
صاحاب کراوات می گه: «نه، بلند بلند.»
توکلّه ایم موهای بلند پس سرش رو با چهارتا انگشت می پَرونه عقب، می گه: «بهش بگو آخه مردک پاچه پاکتی اون وقت که می شه هم قدّ خودت!»