در سرزمینی دور پیرمرد و پیرزنی زندگی می کردند که یک دختر به نام «الیزا» داشتند. مادر دخترک مریض شد و چون می دانست خواهد مرد عروسکی به الیزا داد و گفت هر وقت مشکلی داشت به او غذا بده و از او کمک بخواه. پدرش بعد از مرگ همسرش با زنی ازدواج کرد که دو دختر داشت. نامادری و هر دو خواهر الیزا همیشه از او کار می کشیدند تا اینکه روزی الیزا را برای گرفتن چراغ به کلبه «یاگا»ی آدم خوار فرستادند، کلبه یاگا واقعاً وحشتناک بود. الیزا با یاگا وارد کلبه شد. یاگا به الیزا کارهای سخت داد و او را تهدید کرد که اگر آنها را انجام ندهد، او را خواهد خورد. اما الیزا توسط عروسکش همه آن کارها را نجام داد و با کمک آن توانست قبل از اینکه یاگا آن را بخورد، از آنجا فرار کند، اما با ماجرایی که برایش پیش آمد نامادری و دو خواهرش را از دست داد و برای همیشه به شهر رفت و کنار پیرزنی به زندگی اش ادامه داد. او به استفاده از پارچه ای که بافته بود، با شاهزاده آشنا شد و با او ازدواج کرد و سالیان سال با هم زندگی کردند. مجموعه حاضر دربرگیرنده داستان های کوتاه برای نوجوانان است. شاهزاده خانم قورباغه؛ گرگ خاکستری؛ سیب سرخ و بشقاب نقره ای؛ آندره تیرانداز و ایوان دارا و ایوان ندار از جمله داستان های این مجموعه است.