بخشی از مقدمه:
روزی در فضــای مجــازی بــه جملــه ای برخــوردم کــه»کلاغه هــر کاری می کــرد، خوشــگل نمی شــد. هرجــا می رفـت، جـار مـیزد طـاووس خرابـه، طـاووس خرابـه...«دوســت داشــتم کــه قصــه ای بــا ایــن مضمــون بنویســم و ایــن شــد کــه قلمــم را برداشــتم و دربــاره اش نوشــتم و نوشــتم و نوشــتم.