آنچه که دریای خزرش مینامند، بزرگترین دریاچۀ شور آسیاست و آبهای قفقاز و اورال به آن راه میبرند. کوههای قفقاز پساز آنکه از فشار شدید بخش دماغهای رهایی مییابد، به فراخی خود را میگستراند و به جانب جنوب به شاخههای فرعی فراوان تقسیم میشود. وسعت این کوهها به سبب وجود استپهای مغان کاستی میگیرد و مجرای عمیق بیضیشکلی که حوضۀ رودهای کورا و ارس است، آن را میبُرد. در محل التقای این دو رود، کوهها خود به دو شاخۀ اصلی تقسیم میشوند: شاخۀ سمت راست به جانب ارمنستان، به ارتفاع ۱۳۵۰۰ پا میرسد که پس از عبور از آرارات (آغریداغ)، کردستان و آسیای صغیر و سوریه را دربرمیگیرد و در آستانۀ صحاری عربستان متوقف میماند و شاخۀ سمت چپ، که راهیِ دیاران دوردستتر است، پساز آنکه به دریای خزر نزدیک شد، به هیئت سلسلهای فشرده، با پهنای متوسطی که هرگز از ۱۴۰ کیلومتر نمیگذرد، از سراسر کرانههای جنوبی این دریا عبور میکند.این سلسله، میان استرآباد و بسطام بسط مییابد و بخشی از خراسان شمالی و مرغاب و افغانستان و کوندوز را میپوشاند و به قفقازهای هند میپیوندد. سلسلهای که در اینجا از آن سخن میرود، دو قفقاز را به هم ربط میدهد. در این مقال، ما از کوههای بالا منحصراً به آن بخش توجه داریم که به موازات کرانههای جنوبی دریای خزر از آستارا تا استرآباد امتداد مییابد و با نامی که جغرافیشناسان یونانی بر آن اطلاق کردهاند، یعنی «سلسلهکوههای خزر» خوانده میشود و بلندترین قلۀ آنها دماوند است که ۱۲۰۰۰ پا ارتفاع دارد.این سلسله، همهجا دقیقاً به موازات خط ساحل کشیده نشده، بلکه در سختسر به دریا نزدیک میشود، و در عوض در نزدیکیهای رشت و آمل از آن بسیار فاصله میگیرد و آنجا که با ساحل همسایه است، در شکل عوارض زمین و تغییرات وضعیت اقلیمی، اثراتی قاطع بر جا مینهد.
کتاب سرزمین گیلان، درعین اینکه از اطناب و تفصیل زاید به دور است، خواننده را به کفایت در جریان آنچه که مقارن دهۀ سوم قرن نوزدهم در این سرزمین میگذرد، قرار میدهد.