«من بودم که مثل یکی از هزاران پدری که از قرار معلوم پدری را در اولویت نسبت به هر چیز دیگری قرار داد ه بودند، با بچهام میچرخیدم.» چطور میتوان پدر خوبی بود؟ مهمانی تولد بچهها، تعطیلات ناموفق خانوادگی، کلاسهای تحقیرکننده موسیقی نوزادان، دردسرهای پدر و مادری همه و همه را در روایت صادقانه و گیرای کناوسگارد از زندگی خانوادگی میخوانید. دقایق مغایر عشق و محبت به بچههایش با کار خستهکننده خانه، این تجربه شخصی یک پدر است و شاید هم به نوعی همه پدران.