دورتادور کاکلهای بلند کوهها، جنگلی کهنسال شبیه دریای سبز و متلاطم است. وقتی که از بالای قله به آن جنگلها نگاهی بیاندازی، به نظر میرسد که پارچهای سبز و مخملی روی کوهها افتاده و شکل هزاران چین و شکن زیبا را به خود گرفته که در درههای تنگ، مچاله و درهم فرو رفته است. در روزهای گرم و آفتابی تابستان، جنگلِ روی کوهها درخشان میشود و بریدگیها به رنگ سبز تیره در میآیند. مه خاکستری و آبی رقیقی درهها را میپوشاند. بازدم خنک درهها همراه با رطوبت جنگلی از دور به صورتت میخورَد و تو را به سوی سایه جنگل انبوه کهنسال میکشاند.
در دامنه یکی از کوهها کنار مزرعههای سبز، در فرو رفتگی عمیقی، خانه بزرگ اُملکو کایداش قرار داشت. خانه در باغی قدیمی غرق شده بود. در سرتاسر حیاط خانه، درختهای گیلاس کهنسالی قد بر افراشته بودند که هرکدام سایه پُررنگ و بزرگی از خود بر زمین میانداخت. در سرتاسر زمین کایداش هوای خنک و با طراوتی جریان داشت.