در این کتاب، خدایان بازگشتهاند تا هستیشان را به رُخ بکشند و حیات نامرئیشان را پدیدار کنند و، همچون دو جلد پیشین، نه در اعصار کهن روزگار باستان، بلکه به عصر مدرن گام نهادهاند تا خبر از دیگر جهانهای نُهگانۀ بزرگ بدهند.
«طوفان مرگ» داستانی پُرفراز و نشیب از رابطۀ ایزدان با هم و نیز با انسانهاست. زندگی آنها، حسادتها، رقابتها، دشمنیها و پلیدیهایشان چنان با انسانها آمیخته و شبیه آدمیان است که در قالب انسانی حلول میکنند. لوکی- ایزد شرارت- گاه قالبهایی انسانی مییابد و فریا- ایزدبانوی شور و شیدایی- دل به مردی زمینی میبندد؛ مردی که با تمام شور و شیداییاش به نامیرایی پشت میکند و به زمین بازمیگردد. لحظۀ دیدارشان در زمین، گویی گذر فریاست از خوابِ او (همانطور که همیشه در خوابهایمان تصاویری آشنا و ناآشنا سر برمیآورند که در بیداری توانی برای توصیفش نداریم). نیز چهار مبارزِ چهار عنصر باستانی حیات: آب و باد و آتش و خاک قدرتی همچون خدایان دارند. ویژگی این داستان، گذشته از فراز و نشیبهای داستانی و شرح استیصال آدمی در مقابل جهانی پر از شرارت، بیان این درهمآمیختگیست.