زنان و کودکان از محرومترین گروههای انسانی هستند که همیشه در جنگ، بحرانهای سیاسی و بلایای طبیعی اولین تیر به سمت آنان نشانه میرود، به طوری که در بیشتر موارد زنان و کودکان آواره و پناهنده در معرض انواع وضعیتهای بحرانی قرار میگیرند و مجبور میشوند شهر و دیار خود را ترک کنند. در این راستا جامعه انسانی خود را موظف میداند شرایط قومی، نژادی و ملی را کنار گذاشته و تنها با در نظر گرفتن اشتراک در وجوه انسانی و تعلقات بشری به اینگونه افراد کمک کند و جنگ یکی از بلایایی است که اصلیترین قربانیان آن در طی تاریخ زنان و کودکان هستند. آنها کسانی هستند که در جنگها کشته میشوند، مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، خانه و خانواده خود را از دست میدهند و با فقدان آموزش و بهداشت با مشکلات عمیق روحی مواجه میگردند زنان و کودکان به عنوان بخشی از جامعه که به بیشترین حمایت در برابر خشونت و آزار جنسی و سوءتغذیه و شرکت در مخاصمات مسلحانه نیاز دارند معمولاً در دوران تنش و نزاع مسلحانه به فراموشی سپرده میشوند و در این فضای بیکیفری به فراخور مورد سوءاستفاده نیروهای نظامیقرار میگیرند. خوشبختانه در طی نیم قرن گذشته کنوانسیونهای متعددی برای دفاع از زنان و کودکان منعقد شده است تا قبل از سال ۱۹۴۹ در حالی که نظامیان تحت پوشش عهدنامههای ژنو قرار داشتند غیر نظامیان از هرگونه حمایت حقوقی محروم بودند؛ بطوریکه مخصوصاً در طی دو جنگ جهانی، در عمل ملاحظه شد که اتباع غیر نظامی دشمن از جمله زنان و کودکان آماج هر نوع تجاوز و تعدی بودند. در آن دوران، برخلاف برداشت سنتی که از سوی دانشمندان کلاسیک ابراز شده بود، جنگ هرگز یک اقدام که انحصاراً مربوط به حکومتها باشد، نبود؛ بلکه مستقیماً ملتها را نیز دربر میگرفت که از آن جمله میتوان توقیف و بازداشت آنان را در اردوگاههای کار اجباری نام برد. با انعقاد عهدنامه ژنو مورخ ۱۲ اوت ۱۹۴۹ مربوط به حمایت از افراد غیر نظامی در زمان جنگ، اتباع دشمن از حیث فردی تحت حمایت شدید حقوقی قرار گرفته و عنوان «شخص حمایتشده» را یافتند. محافظت از صلح جهانی و امنیت بینالمللی وظیفه مهمی است که در اولین منشور جامعه بینالملل ۱۹۴۵ قید گردیده است. اما جامعه بینالملل نتوانسته است چه جوامع کنونی و چه جوامع آیندگان را در مقابل آتش جنگها محافظت نماید. با وجود تعداد کثیری کنوانسیون و پروتکل و خود منشور سازمان ملل، وحشت روزافزون زنان و کودکان در اثر بروز جنگها رو به افزایش است و زنان و کودکان بیشتری به طرق مختلف جان و زندگی و موجودیت خویش را از دست داده و میدهند. جنگها به عنوان عامل اصلی، توسعه جوامع را که برای تساوی حقوقی و اجتماعی زنان وکودکان امری مهم است تحت تأثیر خود قرارداده و آنان را به عنوان قربانیان اصلی و بیدفاع جوامع به سوی نابودی و انزوا و تبعیض میکشاند. تحت تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم جنگها روزانه هزاران زن و کودک در سطح جهان در اثر گرسنگی، کمبود آب و غذا و بیماریهای رایج ناشی از مخاصمات مسلحانه قربانی میشوند. در سرتاسر جهان انسانها در اثر درگیریهای مسلحانه و اختلافات خشونت بار، ترور، اسارت و اشغال در رنج و عذابند و بیشتر از همه این عذابها کاراکتری به نام جنسیت زنان و دختران بیشماری را در آتش ظلم و جور و زیاده خواهی سیاستمداران نابود میکند و اما در حقوق بینالملل حقوق بشردوستانه به مقرراتی گفته میشود که در حال درگیری مسلحانه طرفین تخاصم باید این مقررات را رعایت کنند و مراد از این مقرات، مقرراتی است که بشر بعد از اینکه جنگ بموجب اعلامیه حقوق بشر ممنوع و پدیدهای اضطراری تلقی شد، در عین حال در جنگ جهانی بشریت متوجه شد که جنگ امر اجتنابناپذیری است و وقتی آن را اینگونه تلقی کرد و علیرغم منع جنگ و هرگونه اقدام مسلحانه علیه یکدیگر، گفتند هرچه ما بکنیم نمیتوانیم پدیده جنگ را جلویش را بگیریم، لااقل مقرراتی وضع کنیم که هنگام درگیری مسلحانه، طرفین پایبند به این مقررات باشند. به این مقررات حقوق بشردوستانه گفته میشود، مقرراتی که از بعد بشردوستی و مهربانی نسبت به بشریت، طرفین مقید به آن هستند. امضای این مقررات در هنگام صلح، انجام میدهند و حمایت از زنان و کودکان در مخاصمات نیز در چار چوب این حقوق بشردوستانه قرار میگیرد. در رساله پیش رو سعی شده است با بازخوانی دقیق قوانین در باب حقوق بشردوستانه، به تحلیل موضوع پرداخته و با تحلیل متون حقوق بینالملل و واقعیات انجام شده در محیط بینالملل در پی آن بودهایم که آثار حقوق بشردوستانه نسبت به زنان و کودکان را در مخاصمات بینالملل بشناسیم.