جرج اورول، پیش از هر چیز دیگری، یک مقاله نویس بود. اولین آثاری که از او چاپ شد، مقاله بودند. آخرین نوشتههایش بر بالین مرگ هم مقاله بودند. لابهلای این دو مرحله، او پیرو چیزی بود که همیشه به عنوان رسالت اصلی یک مقاله در نظر گرفته می شود؛ مطرح کردن افکاری درباره زندگی و هنر در یک فضای فشرده با یک صدای شخصی متمایز که مستقیم با خواننده صحبت میکند. مقاله با استعدادهای خاص اورول کاملاً سازگار بود و حتی در بهترین داستان او ردپای آن دیده میشود. مثلاً لابهلای سطور طولانی رمان ۱۹۸4، ساختار سطحی رمانگونۀ آن در هم میشکند و دغدغههای مورد توجه این رمان نویس، با فشار از آن بیرون میزند.
یکی از دلایل تمایل اورول به مقاله، ماهیت انعطافپذیر آن است. تمام چیزی که یک خواننده انتظار دارد این است که مقالهنویس بداند چه میخواهد بگوید و حرف جذابی برای گفتن داشته باشد، با صدایی که مختص خودش باشد. بعد از اینها ملاکهایی چون موضوع، طول مطلب، ساختار و علت وجود دارد که کاملاً متغیر هستند.
اورول در طول عمر کوتاهش متون زیادی نوشت. یک خبرنگار فعال بود و در این مجموعه مقالههایش، نقدهایی از کتاب و فیلم و تئاتر و هنر و سیاست پیدا میکنید. او همچنین در این کتاب از تفسیرهای فرهنگی نقد ادبی، بحث سیاسی، بخشهایی از زندگی خود و روایتهای شخصیاش صحبت میکند.