
وراجی
صداهایی که در سرمان میپیچند و راه و روش مهار آنها
نسخه الکترونیک وراجی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره وراجی
ایستاده بودم در تاریکی اتاق نشیمن، چوب بیسبال بچگانهام را، با آن دستۀ لاستیکی چسبناکش، چنان محکم چسبیده بودم که سفیدی بندبند انگشتانم بیرون زده بود. از پنجره به تاریکی شب زل زده بودم و ناامیدانه تلاش میکردم از همسرم و دخترم که تازه به دنیا آمده بود، در برابر مرد دیوانهای که نمیشناختمش، محافظت کنم. چنان ترسی به جانم افتاده بود که هیچ متوجه نبودم چه میکنم یا اگر آن روانی سروکلهاش واقعاً پیدا شود باید چه کنم. فکروخیالها در سرم جولان میدادند و مدام یک چیز را تکرار میکردند. با خودم میگفتم همهاش تقصیر من است. نوزادی سالم و زیبا و همسری دارم که الان طبقۀ بالا هستند و عاشق مناند. من هردویشان را به خطر انداختهام. مگر من چه کار کردهام؟ حالا چطور میخواهم درستش کنم؟ همۀ این فکرها مثل یکی از آن ماشینهای هولناک شهربازی بودند که نمیتوانستم از آن پیاده شوم. خلاصه کارم به جایی رسیده بود که نهفقط در تاریکی اتاق نشیمن، که در کابوسهای ذهنم هم گیر افتاده بودم. منِ دانشمند و مدیر آزمایشگاهی که ویژۀ مطالعۀ خودمهاری است، منی که تخصصم مهار گردباد افکار منفی است، حالا سۀ صبح، با چوب بیسبال کوچکی در دست، زل زدهام به بیرون پنجره و دارم شکنجه میشوم -نه بهدست لولوخُرخُرهای که برایم نامۀ تهدیدآمیز فرستاده، بلکه بهدست لولوخُرخُرۀ توی سرم. چه شد که کارم به اینجا کشید؟
نظرات کاربران درباره وراجی