«جولیا؟ منم. حتماً بهم زنگ بزن. خواهش میکنم جولیا. خیلی مهمه.»
نِل اَبوت در آخرین روزهای قبل از مرگاش چندینوچند بار با خواهرش تماس گرفت.
اما جولیا تلفناش را جواب نداد و درخواست کمک نِل را نادیده گرفت.
حالا نِل مُرده. میگویند پریده توی آب. جولیا مجبور است به مکانی برگردد که فکر میکرد برای همیشه از آن فرار کرده. او به آنجا برمیگردد تا از دخترِ نوجوانِ خواهرش مراقبت کند.
اما جولز (جولیا) میترسد، خیلی میترسد... از خاطراتی که مدتهاست آنها را در گوشهای از ذهناش دفن کرده... از میلهاوسِ قدیمی... از دانستنِ اینکه چرا باید نِل این کار را کرده باشد.
و بیشتر از هر چیزی از آب میترسد؛ از جاییکه به آن "آبگیرِ غرقشدن" میگویند.
با همان نگارشِ پیشبَرَنده و درک قوی از غرایز انسانی که میلیونها خواننده را در سراسر دنیا شیفتهی اولین رمان هیجانانگیز و پُرتعلیقاش ـ دختری در قطار ـ کرد. پائولا هاوکینز رمانی جذاب و رضایتبخش ارائه میدهد. این رمان بر پاشنهی داستانهایی میچرخد که ما را به گذشتهمان برمیگردانند؛ داستانهایی که قدرت زیادی در نابودیِ زندگیِ اکنونمان دارند.
- از متن کتاب -
برگاااااام😂واقعا کی تصورشو میکرد پایانش اونجور تکان دهنده باشه؛ نه از اون تکان دهنده های مسخره...نه...واو خیلی خوب بود
خب معایبش رو بگم سانسور داشت و رو مخ بعضی خواننده ها رفته بود ولی جدای از اون ارزش خوندم داره اگه عاشق کتاب های معمایی جنایی هستید 😊👋🏻