
و کسی نماند جز ما
نسخه الکترونیک و کسی نماند جز ما به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره و کسی نماند جز ما
وقتی پاهامو دو طرف لبهی پشتبوم میذارم و اینجا میشینم و از طبقهی دوازدهم به خیابونای بوستون نگاه میکنم، نمیتونم به چیزی جز خودکشی فکر کنم. البته خودکشی خودم نه. اونقدر زندگیم رو دوست دارم که تا آخرین نفس ادامهش بدم. توجهم بیشتر به آدمهای دیگهس و اینکه چهجوری سرانجام تصمیم میگیرن به زندگیشون خاتمه بِدن. اینکه هیچ از کارشون پشیمون میشن؟ تو لحظهی بعد از پریدن و یه ثانیه قبل از تصمیمگیریشون، باید ذرهای پشیمونی تو اون سقوطِ آزاد و کوتاه باشه. اینکه وقتی زمین به سمتشون یورش میبره، بهش نگاه میکنن و فکر میکنن. «ای لعنتی! این ایدهی خوبی نبود.» یهجورایی فکر میکنم نه. خیلی به مرگ فکر میکنم. خصوصاً امروز، با توجه به اینکه ـ دوازده ساعت پیش ـ یکی از تأثیرگذارترین مرثیههایی رو که مردم پلاتورای ایالت مِین تابهحال شاهدش بودن، تو مجلس ترحیم خوندم. خیلیخب، شاید تأثیرگذارترین نبود، اما بهراحتی میتونست افتضاحترین محسوب شه. فکر میکنم به این بستگی داره که از مادرم بپرسید یا از من. مادرم که احتمالاً از امروز به بعد برای یه سال تموم با من حرف نمیزنه. اشتباه برداشت نکنین. مدحی که خوندم اونقدر تمام و کمال نبود که تاریخساز شه، مثل همونی که بروک شیلدز تو خاکسپاری مایکل جکسون خوند یا اونی که خواهر استیو جابز خوند. یا برادر پَت تیلمَن، اما در نوع خودش فوقالعاده بود. اولش هول کرده بودم. گذشته از همهچی، خاکسپاری اَندرو بلومِ بزرگ بود. شهردار محبوب زادگاهم پلاتورا تو ایالت مِین و مالک موفقترین آژانس املاک شهر. همسر جِنی بلومِ بسیار محبوب، معتبرترین استادیار کُلِ پلاتورا، پدر لیلی بلوم، همون دختر عجیبغریب با موهای قرمز پریشون که زمانی عاشق یه پسر آسوپاس شد و آبروی کل خونوادهش رو برد. اون دختر خودمم. من لیلی بلوم هستم. اَندرو پدرم بود. - از متن کتاب -
نظرات کاربران درباره و کسی نماند جز ما