بخشی از کتاب:
دختر پیشاپیش من می رفت. بلندبالا، با پای رسا و گیسوان سیاه، لباس های فرنگی فافا، از آن هایی است که از پشت سرشان می بینی و می گویی، چهره اش هم به یقین زیباست. من چشم به موی او دوخته، پا به موم راه کوفته، دنبال می گیرم او را... من پشت سر او را پیش نظردارم وگاه و ناگاه زیر پایم را می نگرم تا چون آن منجم بغدادی که در چهار مقاله آمده است، پیش پا نخورم و به چاه سرباز بسته کاران فرو نروم. من دیگر پشت سرشناس شده ام، زیرا در مورخانه پرجوش به آسانی پشت سر او را می شناسم و تفرقه می دهم.