در سال ۱۵۰۰ خورشیدی (۲۱۲۱ میلادی) در شهر آدِناید ایران به دنیا آمد.
مادرش نام اول او را آگومان و پدرش نام دوم او را آرمان نهادند (طبق قانونی که در سال ۱۴۷۵ تصویب شد، برای هر فرد متولد شده دو نام گذاشته میشود و اسم و فامیل بهصورت کلاسیک منسوخ شده است)
علاوه بر اینکه نام دومش مشابه پدربزرگ پدرش بود، شباهت ظاهری عجیبی نیز به او داشت.
از همان دوران نوزادی چشمان درشت مشکیاش، با کنجکاوی همهجا را با دقت بررسی میکرد.
در بدو تولد موهایش بور بود اما به مرور زمان تیرهتر شد و وقتی به سن مدرسه رسیده بود، مشکی مایل به خرمایی بود.
او بسیار پرهیجان و شاداب بود و آرام و قرار نداشت ولی آزارش به کسی نمیرسید و همه او را بهعنوان پسری مؤدب میشناختند و محبوب همگان بود.
در سن ۶ سالگی به مدرسه ابتدایی رفت و از همان ابتدا هوشش در ریاضی و حساب همگان را متعجب میکرد.
او در هر رشته ورزشی و غیردرسی که شرکت میکرد جزو برترینها میشد و همواره مایه تعجب اطرافیانش بود.
اولین بار، وقتی ۱۲ سال داشت به قدرت بیشازحدش پی برد.
آن روز، او و دوستش کیان در حال بازگشت از مدرسه به خانههایشان بودند. کیان که تنش همیشه برای دردسر میخارید، با دیدن گربهای که زیر ماشینی پارک شده در گوشه خیابان بود، بیمحابا به سمتش دوید و تلاش کرد تا با چوبی باریک، به گربه ضربه بزند. اما ماشین که خوب پارک نشده بود، به علت شیب خیابان به عقب برگشت و چرخهایش بر روی پای کیان رفت و سبب شکستهشدن استخوانهای ساق پایش شدند.
آگومان با دیدن این صحنه بهسرعت به سمت ماشین دوید و با هل دادنش سبب شد تا چرخها از روی پای کیان کنار بروند.
خود آگومان متوجه کاری که انجام داده، نبود. اما رهگذرانی که برای کمک آمده بودند، دهانشان از تعجب باز مانده بود. چون برای تکان دادن آن ماشین دو مرد تنومند نیاز بود.
از آن به بعد، آگومان روز به روز متوجه قدرتهای مختلفش میشد.
او دیربهدیر به بیماری مبتلا میشد و اگر هم دچارش میشد، در کمتر از یک روز بهبود مییافت.
قدرت و توان ماهیچهای و اسکلتی او چند برابر هم سن و سالانش و هوشش در حل مسائل و حفظیات چندین برابر دیگران بود.
او همیشه در مشکلات به دیگران کمک میکرد و از محبوبیت زیادی در میان اطرافیانش برخوردار بود.
- از متن کتاب -