داستان علوم تهوعآور...
ده دقیقه به پایان کلاس علوم باقی مانده است. عقربههای ساعت شبیه حلزونهای خوابآلود، بهکندی حرکت میکنند. شما سعی میکنید بیدار بمانید. چقدر کسلکننده!
خب سعی کنید به چیزی فکر کنید، هر چیزی که جلوی خوابیدن شما را بگیرد. مثل ناهار؟ بله، فکر خوبی است! این ناهار مدرسه است که صبحانهی قرنهای پیش بوده است. خیلی گرسنه هستید. آیا میتوانید از یک فرنی داغ لذیذ با کمی مربای شیرین صرفنظر کنید؟
-قسمتی از متن کتاب-