بخشی از کتاب:
خیلــی از مــا کارمنــدان همیشــه می گوییــم کــه در محیــط اداری هیــچ کــس ســرجای خــودش نیســت. مــن مهندســی کامپیوتــر دارم و در بانــک کار مالــی انجــام می دهــم. دوســتم لیســانس مدیریــت دارد و در یـک اداره دیگـر مسـئول شـبکه اسـت. دوسـت دیگـرم مهندسـی کامپیوتــر دارد و کار حقوقــی انجــام می دهــد و هــزاران مثــال دیگــر ازایـن نمونـه شـغلها. بـه همیـن خاطـر همـه بـه دنبـال تحقـق یـک رؤیـا ۱۰ در ذهنمـان مبنـی بـر داشـتن یـک شـغل مـورد عالقـه هسـتیم. امـا چـه شـغلی؟کی؟ وقتـی بازنشسـته شـدیم یـا اآلان؟ ک حتمـا در محیـط کارتـان همکارانـی داریـد کـه عـاوه بر محیـط اداره، بـرای خودشـان بیـرون کار می کننـد و درآمـد خوبـی دارنـد. شـاید دیـده باشــید بــا همکارتــان تمــاس می گیرنــد و درخواســت هایی می کننــد؛ او هــم میگویــد: شــرمنده، اآلان ســرکارم! نمیرســم! عصــر تشــریف بیاریـد مغـازه در خدمتـم!..