امشب مردی شلوار پدرم را روی درخت کریسمس پیدا کرده بود. شلوار به درخت آویزان شده و یک مشت چراغ های تزئینی کریسمس هم آن را روشن کرده بود.
غریبهای که شلوار را دیده بود با صدای بلند گفت:
ـ چند تا شلوار پیدا کردهام. مال یه هاوارد یانگه؟
گوشی تلفن را گذاشتم و گفتم: «آه، لعنت.»
بعد بلند شدم تا ببینم بابا خانه است یا نه و آیا شلوار پایش هست؟ بابا خانه بود و شلوارش هم پایش بود.
دیروز طبق دستور مامان، اسم بابا و شمارۀ تلفن خانه را با ماژیک روی برچسبهایی نوشتم و روی تمام لباسهای بابا چسباندم.