کتاب پیش رو کتابی در باب ماهیت واقعیت است و سعی دارد با ارائهی «نظریه ساختپذیری واقعیت» درکی جدید از ماهیت آن ارائه دهد. طبق این نظریه، واقعیت امری ثابت نیست، بلکه در یک رویکرد تکاملی بهتدریج ساخته میشود. منظور از تکامل همان مفهوم داروینی آن میباشد که گاهی در فارسی به فرگشت نیز ترجمه شده است. لذا تکامل در این معنا به بیان یکسری تغییرات در طی زمان میپردازد که بهخودیخود واجد هیچگونه معنایی نیستند و نمیتوان از آنها معنای پیشرفت و یا بهتر شدن را نتیجهگیری کرد.
در این کتاب، برای تبیین بهتر این ساختپذیریِ واقعیت، از مفهومی دیگر به نام «لایههای واقعیت» صحبت شده است. لایههای واقعیت البته یک مفهوم استعاری است و صرفاً برای درک بهتر آن چیزی که در جهان واقعی اتفاق میافتد ساخته شده است. همانطور که در این کتاب هم گفته شده است، این لایهها بههیچوجه از هم جدا نیستند، بلکه به شکلی پیوسته با هم در تماس و اتصال هستند. اما در این ساختِ مستمرِ واقعیت، نقاط عطفی وجود دارند که در این کتاب به شکلی استعاری از آنها تحت عنوان لایههای واقعیت یاد شده است.
اولین لایه، یعنی چیزی که جهان ما را به وجود آورده، واقعیت فیزیکی جهان است. قوانین فیزیکی که بعد از مهبانگ ایجاد شدند، با شدت و حدت، بنیادهای جهان را در دست گرفته و به آن شکل دادهاند. برای همین است که بسیاری از دانشمندان به دنبال آن هستند که تمام پدیدههای این جهان را با قوانین فیزیکی توضیح دهند. اما این تلاش همیشه هم با موفقیت روبهرو نبوده است. لایهی بعدی که بهشدت چنین تلاشی را به چالش گرفته حیات است. حیات، بیشک، در هنگام به وجود آمدن، تابع قوانین فیزیک بوده و از جهان فیزیکی به وجود آمده است. اما در ادامه، حیات نیز قوانینی برای خود به وجود میآورد که دیگر با جهان فیزیکی توجیهپذیر نیستند. در ضمن، همین قوانینِ تازه سبب میشوند که حیات بهشدت گسترده شود. این گستردگی نیز بهطور مفصل در کتاب توضیح داده شده است. قابلیت گستردگی یک لایهی جدید از مهمترین مفاهیمِ نظریهی ساختپذیریِ واقعیت محسوب میشود. اینجا واقعیت با قوانین جدید ساخته شده و سپس بهسرعت گسترده میشود. اگر همین انتقال و تداوم واقعیت از جهان فیزیکی به جهان حیاتی درک شود، میتوان کل نظریهی ساختپذیریِ واقعیت را در سایهی همین مثال فهمید. از دل همین حیات، لایه دیگری متولد میشود که به آن آگاهی میگویند؛ مقولهای که بهشدت ساختار جهان را به هم زده و به آن شکل دیگری بخشیده است. وقتی به آگاهی میرسیم، صورت و شکل کتاب نیز عوض میشود. درست است که میتوان جنبههایی از تفکر آگاهانه را در سایر جانداران نیز مشاهده کرد، اما بیشترین نمودهای تفکر آگاهانه در گونهی هوموساپینس دیده میشود. در همین نقطهی عطف تاریخی، آگاهی بهعنوان یکی دیگر از لایههای واقعیت مطرح میگردد. اما برخلاف لایههای پرقدرت پیشین، به نظر میرسد آگاهی بیش از هرچیزی وابسته به گونهی انسان است. لذا از اینجا به بعد، همهچیز به انسان ربط پیدا میکند و همهچیز با تکیه بر تواناییهای فعلی و بعدی گونه هوموساپینس توضیح داده میشود.
اما آگاهی انسانی بهسرعت در حال ایجاد فرایندها و محتویات متفاوت است. این فرایندها بر سه ستون متفاوت یعنی تغییرات بیولوژیک و تکاملی بدن، هوش مصنوعی و ترکیب انسان با ماشین تکیه دارد. هرکدام از این موضوعات میتواند سبب تغییرات عمده در «جهان پیرامونی» شود. تغییراتی که شاید هریک بهتنهایی مقدمهای برای لایهی واقعیتِ جدید محسوب گردند. «جهان پیرامونی» نیز یکی از مفاهیم مهم این کتاب است که به هر آنچه در خارج بدن ما رخ داده و درعینحال، توانایی ایجاد رابطه و کنش با بدن ما را دارد اطلاق میگردد. از این منظر، شاید بخش مهمی از این کتاب، بهخصوص فصل اول آن، به تغییرات همین جهان پیرامونی بپردازد، اما نکته اصلی کتاب حول موضوع تعامل بین جهان پیرامونی با بدن انسان میچرخد. بدنی که در هر برهه از تاریخِ تکامل، بیانگر تعریف جدیدی از گونه انسان است. بدنی که در این کتاب بهطور مفصل در مورد خصوصیات مهمش بحث خواهد شد؛ هم خصوصیاتی که بهصورت بالقوه در بدن بیولوژیک وجود دارد و هم آنچه که در آینده و در سایه فناوریهای جدید کسب خواهد کرد.
در واقع، جهان شگفتانگیز که مهمترین نقطهی عطفِ واقعیت در دایرهی شناختی ماست وقتی به وجود میآید که بدنِ گونهی انسان بخواهد با تکیه بر تواناییهای جدید خود دست به تجربه بزند. این تجربه تفاوتهای بنیادینی با تجربههای ما خواهد داشت. تجربهی انسان آینده، در واقع، ادغام تجربههایی است که در نظر ما منفک از هم به نظر میرسند. بخشی از این کتاب به بررسی چگونگی ادغام تجربهها یا چیزی که آن را «تجربههای درهمآمیخته» نامیدهام میپردازد. این تجربهی درهمآمیخته همان چیزی است که به شکلی جدی جهانی را که میشناسیم دستخوش تغییر میکند و لایهای دیگر از واقعیت را به وجود میآورد. کتاب با توضیحی از چگونگی این لایهی واقعیت جدید به پایان میرسد.
در عمق و ژرفای آنچه خواهم گفت، به میزان زیادی تحت تأثیر مفاهیم و مدلهایی هستم که از ساختار جهان و فیزیک جدید یاد گرفتهام؛ نظریاتی که مشخصات اصلی این کیهان یعنی فضا و زمان را برخاسته از یک واقعیت بسیار عمیقتر میداند. ما در اینجا به نظریات جدید فیزیک کاری نداریم. فقط همین تمثیل را از آنها قرض میگیریم که واقعیت را لایهلایه میبیند. در پسِ آنچه که میبینیم، دنیایی از واقعیتهای دیگر در جریان است.
چنانکه خواهیم دید ما خود نیز یک گام به جلو برخواهیم داشت. به گمان من، آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد و این کتاب در مورد آن بحث خواهد نمود واقعیتی است که به وجود میآید. مفاهیم، چنانکه خواهیم دید، شکلی دیگر به خود میگیرند و به نحوی دیگر تعریف میشوند. در این بازتعریف است که ما به درک نوینی از کیهان خواهیم رسید؛ درکی که همهچیزمان را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد. انگار زمان را خودمان میسازیم؛ زمانی که واقعیت را میسازد. جهان و حتی قوانین فیزیکی در این زمان جدید ممکن است شکل جدیدی به خود بگیرند.
پس بحث اصلی ما در این کتاب کشف واقعیتهای موجود نیست. ما از واقعیتهایی سخن خواهیم گفت که در آینده به وجود خواهند آمد. اگر فیزیکْ واقعیت موجود را واکاوی مینماید، ما نشان خواهیم داد که واقعیت این امکان را دارد که به شکلی دیگر نیز ساخته شود. این همان چیزی است که در کمین انسان است. موضوعی که گاه میتواند آنقدر شگفتانگیز تلقی گردد که من نام «هیولای بزرگ» را بر آن نهادهام.