امید؛ لازمه زندگی...
در زندگی هر کس بسیاری چیزها به دست میآید و به همان نسبت هم از دست میرود. در واقع این الزام زندگی ما آدمهاست: به دست آوردن و از دست دادن. اما همیشه فکر میکنم که در میان این از دست دادنها یک مورد هست که نبودنش زندگی را غیر ممکن و یا بسیار سخت میکند و آن هم «امید» است.
امید در حقیقت همان دلیل ادامه دادن ما آدمهاست. همان چیزی که انسان را از امروز به فردا میکشاند و برای شروعی تازه دلگرم میسازد. این دلگرمی حتی به اعتقادات آدمها نیر برمیگردد: امید یعنی اینکه هنوز هم خداوند تو را با نگاهی خاص مینگرد و دوستت دارد و اگر روزی به معنای فرصتی است که او به ما داده تا کاری انجام دهیم. کاری برای تغییر، تغییر خود و محکمتر قدم برداشتن، و بازهم دلخوش کردن به این که بخششهای او از تجربه کردنهای ما بزرگتر است.
به هر حال روایت امروز ما قصه امید است و اینکه چگونه میتوان در زندگی با همین کلمه جادویی از مشکلات گذشت. شاید در نگاه اول به شرایط پیشآمده برای یک نفر، زندگیاش آن اندازه بغرنج و پیچیده به نظر برسد که هر آدمی را به وحشت اندازد: از دست دادنها، تنها شدنها و احساس بیپناهی. آن هنگام است که کوچکترین خطا و یا حتی لحظهای تردید میتواند زندگی را از این هم بدتر سازد و شخص را به ناامیدی و یأس کامل برساند. یأسی که نتیجهاش دست کشیدن از تلاش و درجا زدن - یا حتی عقب رفتن- است.
شخصیت داستان ما نیز با شرایطی آغاز میکند که در برخورد اول میتواند موجب دلسردی هرکس و متعاقب آن، تن دادن به سرنوشت - بدون تلاش - گردد. اما راه دیگر او برای تکیه به امید و فردایی بهتر است، حتی اگر امروز را با سختترین شرایط پشت سر بگذارد و همه چیز را با نگاه به آینده سپری کند. اگر این جمله من اغراق و بزرگنمایی نباشد، مثل آن که تمام شرایط دست به دست هم میدهند تا آن که در دلش نور امید و ایمان هست را به موفقیت برسانند. در واقع زندگی در سر راه این افراد موقعیتها و اشخاصی را قرار میدهد که تأثیر مهمی در آینده وی خواهند داشتو این گروه همیشه یک شعار دارند که با داشتن امید آن قدر شکست میخورم تا شکست دادن را یاد بگیرم.
کتاب «کوچه» برای آنان که نیازمند یک تلنگر و یادآوری هستند کتابی اثرگذار استو کسانی که گاهی فراموش میکنند باید به امید بال و پر داد و موجب رشد آن شد تا در کنار این رشد، ما نیز آیندهای بهتر را تجربه کنیم.
این قاعده زندگی است و راهی بهتر ندارد.