داستان دارای ارتباط مضمونی با یکدیگر بوده و در قالبی دراماتیک هویت انسان ایرانی را مورد ژرف نگری قرار میدهد. آدمهای این مجموعه داستان گاهی میدوند، گاهی کار میکنند و عرق میریزند، گاهی در راه آرمان خود لگد میخورند و گاه میمیرند. عدهای در دنیای این کتاب خود را گم کردهاند و دیگرانی هم به دنبال «اصل» خود میگردند. این مجموعه داستان در عین قصهگویی پر از نماد و نشانه بوده و میکوشد در ورای هر ماجرا نیشتری هم به اطوار دنیای مدرن و آدابش بزند.
گزیده متن
برای چندمین بار عرض اتاق را قدم زد. شاید محیط گرفته ی آنجا باعث می شد چیزی یادش نیاید. با خودش فکر کرد«چرا ان اتاق پنجره ندارد؟» اگر پنجره بود می توانست درش را باز کند و کمی هوای تازه تنفس کندو تنفس هوای تازه حتما کمکش می کرد تا همه چیز را بهتر به یاد باورد. شاید هم سیگاری می گیراند و بین هر پُک تا پک بعدی کل پرونده ی سال های مختلف عمرش را مرور می کرد.
رنگ فیروزه ای دیوارهای اتاق، نور سفید مهتابی، میز آهنی طوسی و آن تخت لعنتی کنار دیوار را فراموش کرد و چشم هایش رابست.باید خودش درون خودش پنجره می ساخت و درش را باز می کرد. باید همان جا داخل ذهنش سیگار آتش می زد و پشت سر هم کام می گرفت و با دودش ذهنش را نظم و نسق می داد.