باد باد آن زادگاه با صفای من
آن سراسر سبز و روشن روستای من
یاد باد آن مهر و قهر کودکیهایم
گریهها و خندههای بیریای من
در عبور از کوچههای عمر میآید
خاطرات روستا هم پا به پای من
صبحگاهان باز هم گنجشگ می خواند
قصه های روستایم را برای من
قصه های او قصه های من
قصه های روستای من