شهید محمد شیخبیگ را کسی میتواند توصیف کند که خفقان، رعب و وحشت طاغوت پهلوی و ساواک را درک کرده و فریاد، خشم و اعتراض این شهید عزیز و فعالیتهای شجاعانۀ او را دیده یا شنیده باشد. شجاعت، جسارت و طوفان درون شیخبیگ در زمان ستمشاهی در کرمان زبانزد و کمنظیر بوده است. در زمان طاغوت یک پاسبان عادی از نیروهای شهربانی بر بخش بزرگی از شهر و بازار و خیابان حکومت میکرد و شهید شیخبیگ حتی در زندان و با دستان بسته، همۀ آنها و فرماندهان و رؤسایشان را تحقیر میکرد و ذرهای ترس به دل راه نمیداد.
مرور زندگی شیخبیگ ثابت میکند که این شهید عزیز یکپارچه آتش بود، برای اسلام میسوخت و آرام و قرار نداشت.
شیخبیگ در تمام زندگی نسبتاً کوتاهش، چنان کار و تلاش و خدمت کرد که گویی ثانیهبهثانیهٔ عمرش را شمارش میکرده و نگران اتمام وقت بوده است. بنیۀ مذهبی و رشد اعتقادات و باورهای شیخبیگ میراث پدر و مادری دیندار و مسلمان بود که قویترین طوفانها بدان آسیبی نرساند.
زندگی شیخبیگ سراسر جهاد بود و مزد این جهاد را در چهارمین روز آذر سال ۱۳۶۵ با شهادت گرفت و مهمان سفرۀ اباعبداللهالحسین شد.