نقطهی تلاقی من و راجر فدرر بیشتر از اینکه «تنیس» بوده باشد، «سوئیس» بوده است. کشور بانک و بیمه که با شکلات، اسکی، ساعت و پنیر شناخته میشود، یک تنیسباز را به عنوان مشهورترین چهرهی زندهی ملی و بینالمللی خود میبیند. کتابی که در دست دارید هم بیشتر از اینکه در مورد تنیس فدرر باشد، بازتابدهندهی دنیای شخصی و کاری اوست.
در ۷ سال اخیر که در آپارتمانم مشرف به دریاچهی زوریخ زندگیکردهام تنها چند کیلومتر با محل اقامت فدرر در کوسناخت و خانهی نویسندهی این کتاب، در کیلشبِرگ فاصله داشتهام و بیش از پیش در حال و هوای یکی از بهترین و خاصترین بازیکنان تاریخ تنیس به سر بردهام.
ایدهی ترجمهی این کتاب پس از یک تمرین آماتوری روی یکی از زمینهای خاکرس نزدیک دریاچه، در حالیکه خواندن کتاب را تازه تمام کرده بودم، بهدستآمد. نویسندهی کتاب، سیمون گراف روزنامهنگاری است که بیش از ۲۰ سال فدرر را در تورنمنتها و تمرینات همراهی کرده است؛ به قول خودش از وقتی آنقدر جوان بوده که موهایش را طلایی رنگ میکرده و خیال میکرده خیلی خوشتیپ شده است. به بیان گراف، این کتاب نه یک بیوگرافی بلکه یک پرتره است. او به لطف شناخت کمنظیر از فدرر چهرهی او را آنگونه که بوده و هست در قامت یک نوجوان بااستعداد، یک ورزشکار نابغه، یک پسر، یک همسر، یک پدر، یک الگو، یک نیکوکار و یک برنده و یک بازنده ترسیم کرده است.
اما خواندن این کتاب چه فایده ای دارد؟ لزوماً بعد از اینکه هر ۲۰ فصل کتاب را خواندید، تنیسور بهتری نشدهاید اما از آنجا که در پس شرح وقایع درسهایی برای آموختن هست، احتمالاً به شما برای تبدیل شدن به انسانی بهتر کمک شده است. آنچه از فدرر میتوان آموخت، نه تنها در زمین تنیس بلکه در زندگی به کار میآید.