«نِنا» چنگ انداخت توی موهایت، موهای بلند تا کمرت، موهایی که از دمکردگی اتاق خیس عرق شده بودند. چنگ انداخت به موها و پیچیدشان دور کف دست. تودهی کلفتی شد. موها را برد سمت دهانت، گفت: «باز کن دهنت رو!» لبهایت را از هم باز کردی. جای فشار دندانها روی لبهایت مانده بود. موها را با انگشتهایش فرو کرد توی دهانت. تا برسد به حلق فشار داد. لَختی موها توی حلقت گیر گرد. حال تهوع دست داد به تو. خیز برداشتی که بالا بتوانی بیاوری، هی بالا بیاوری، زور بزنی که بالا بیاوری، بلکه از فشار زیاد، بچهی مردهی توی شکمت بیاید بیرون.