پروفسور ماشری در کتاب هگل یا اسپینوزا کوشیده است با تحلیل و مواجهۀ آرای هگل و اسپینوزا به عنوان فیلسوفانی که سنت فلسفۀ معاصر را عمیقاً به تسخیر خود درآوردهاند و همانقدر که به یکدیگر نزدیکند، از یکدیگر فاصله دارند، مفهوم خاص خود را از امر دیالکتیک ارائه کند. بحث در بارۀ دیالکتیک، تعیّن و نفی دغدغۀ عمدۀ فیلسوفانی بود که طی قرن بیستم ناظر جریانهای سیاسی و اجتماعی عصر خویش بودند. در واقع این مفاهیم دربرگیرندۀ مفاهیم اساسی تفکر در این برهۀ زمانی خاص بودند؛ یعنی مفاهیمی بودند که اندیشه برای مفهومپردازی در بارۀ محتوای اجتماعیِ پیش رو به آنها نیاز داشت و البته هنوز هم اهمیتشان را در مباحث فلسفی و اجتماعی حفظ کردهاند. اهمیت این مفاهیم عمدتاً ناشی از پیوستگی این دو مفهوم کلیدی با مجموعۀ گستردهای از مفاهیم پرچالش دیگر در فلسفۀ معاصر است. بحث در بارۀ مفاهیمی مانند کثرتگرایی، آزادی و جبر، نقد و امکانپذیری آن، میزان توانمندی منطق صوری و روششناسی متعارف در فرایند کسب معرفت، جایگاه امر انضمامی در پژوهشهای فلسفی معاصر، مفهوم پراکتیس و نسبت آن با تفکر انتزاعی، تقدم و تأخر تفکر جغرافیایی و تفکر تاریخی در برخورد با این مسائل که همچنان از مفاهیم مطرح در فلسفۀ معاصر محسوب میشوند، از جمله مباحث مطرحشده در این کتاب است و میتوان در بارۀ آنها اندیشید. این مفاهیم افزون بر تفکر فلسفی، فلسفۀ اجتماعی معاصر را نیز به شدت درگیر کردهاند.