سفر مرسیه و کامیه سفری است که میتوانم نقل کنم، اگر بخواهم، چون دائماً همراهشان بودم. بهواقع سفری بهنسبت راحت بود، نه دریایی بود نه مرزی برای عبور، از ولایاتی گذشتند که بهطور کُلی گزندی بهشان نرسیده بود، گرچه قسمتهایی از آن متروک بود. مرسیه و کامیه از موطن نرفتند، این اقبال بسیار بلند را داشتند. مجبور نبودند با موفقیت بیش یا کم رودررو شوند با رسوم، با زبانها، با قوانین، با آبوهوا و با خوراک عجیبوغریب، در محیطی که شباهت چندانی ندارد به آن محیطی که ابتدا در کودکی، بعد در جوانی، بعد در بزرگسالی بهاش خو کرده بودند. وضع هوا، گرچه اغلب نامساعد بود (اما آنان حالیشان نمیشد)، هرگز از حد اعتدال فراتر نرفت، یعنی از حدی که همچنان میشد تحمل کرد، خطری نداشت اگرچه بیدردسر نبود، کفش و لباسشان نسبت به مردم بومی عادی درخور بود. در مورد پول، اگر وُسعشان به وسیلهی نقلیهی درجهیکی یا هتلی مجلل نمیرسید، بااینهمه آنقدر بود که ادامه بدهند، به این ور و آن ور بروند، بیآنکه به صدقه محتاج شوند. در نتیجه میتوان گفت که در این خصوص هم خوشاقبال بودند، تا حدودی. باید جان میکندند، اما کمتر از خیلیها که باید جان بکنند، شاید کمتر از بسیارانی که دستبهکار میشوند، که بر اثر نیازی گاه معلوم و گاه نامعلوم به حرکت درمیآیند.
-قسمتی از متن کتاب-