درباره خاطرات بازرگان: شصت سال خدمت و مقاومت جلد 1
در شروع این بخش از کتاب خاطرات که با نام و سپاس آفریدگار انسان و جهان آغاز مینمایم به خوانندگان کتاب سلام نموده خواهان سلامتی آنان میباشم. امیدوارم آنچه خواهند خواند و دریافت خواهند نمود، سبب خستگی و اتلاف وقت و گمراهیشان نگردیده، فایده و عبرتهایی دستگیرشان شود. بهطور کلی وصف نفسها و خودمحوریهایی را که در هر خاطرهنگاری ناگزیر پیش میآید، حمل بر خودبینی و خودستایی گوینده و یا نویسنده نکنند و با چشم آگاهیها و مزید آشنایی با اوضاع و احوال دورانی از میهن و هممیهنان خودشان نگاه کنند که فردی و نمونهای از آنها آنطور که بوده و دیده و عمل کرده است و قطرهای از دریای آن زمان و مکان را تشکیل میداده، بر ایشان روشن میسازد. شاید خدمتی به تاریخ گذشته و درسی برای آینده انجام گردد.
فصل اول، تحت عنوان «در سایه پدر و آغوش مادر» از خانواده و زندگی در خانه پدری صحبت مینماید. خانهای که در محله نیمه قدیمی تهران در فصل مشترک بازار و سنگلج و دروازه قزوین قرار داشت. همگی محاط و محصور در شرایط زندگی نیمه بدوی قدیم و عقبافتاده قاجاریه بودیم که مشکلات و محرومیتهای حاصل از جنگ بینالمللی و قحطی و بیماری آنرا سختتر میکرد. نابسامانیهای کشور و هرج و مرجهای اداری مزید بر علت میشد.
اگر بیش از حد ضرورت و حوصله خوانندگان، به تفصیل به جزئیات خصوصی و خانوادگی پرداخته شده است و نیز از کار و بار و رفتار پدر و مادر و از برادران و خواهران گفته میشود و در خلال آن شرح و اشارات، گوشههایی از شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آن ایام کشورمان نشان داده میشود، بدینمنظور است که آیندگان و خوانندگان آگاهی روشنتری از اوضاع و احوال زمان و مکان و همچنین نسبت به چگونگی روند پرورش و زندگی شخص خاطرهنگار پیدا خواهند کرد.