- از متن کتاب:
«یکی از مسائل مرتبط با شجاعت که همواره مورد بحث بوده ارتباط آن با منطق است. از منظر ارسطو کنش شجاعانه، مانند اَشکال دیگرِ کنشهای فاضلانه، شامل انتخابهای منطقی است. دلیرمردݫݬِ ارسطویی کسی است که پیش از کنش فکر میکند. (استفادهٔ من از کلمهٔ «مرد» آگاهانه است چراکه معادل یونانی کلمهٔ «شجاعت» andreia است که معنی دیگرش «مردانگی» است و ارسطو اهمیت چندانی برای شجاعت زنان قائل نمیشود و از نظر او شجاعت زنان در بهترین حالت بازتاب کمفروغی از گونهٔ مردانهٔ آن است.)(۳) همانگونه که پیشتر اشاره شد، از نظر ارسطو فضیلت اخلاقی یا همان ethike arete «در ارتباط با احساسات و کنشها تعریف میشود و در این احساسات و کنشها افراط، تفریط و میانهروی وجود دارد» (۳۸ : ۱۹۵۴ (۱۱۰۶b)). فرد برای مشخصکردن حد وسط به نسبت شرایط شخصیاش میبایست منطق عملی (phronesis) خود را به کار گیرد که در امر شجاعت شامل تشخیص حد وسط میان احساس ترس و اعتمادبهنفس و درنتیجه پرهیز از شتابزدگی و بزدلی است.
باوجوداین، برخی متفکران وابستگی شجاعت به منطق را به چالش کشیدهاند. همانطور که ویلیام میلر بیان میکند، غالباً این شتابزدگی است که کار را به انجام میرساند و تأمل بیش از اندازه (همانگونه که هملت به بهایی گزاف دریافت) میتواند بهجای نتیجهدادن باعث سستی در کنش شود (میلر، ۱۵۷ :۲۰۰۰). افلاطون در دیالوگ لاخس به این نکته اشاره میکند که سربازی که علیرغم شرایط بسیار خطرناک تصمیم به ماندن در سنگرش میگیرد ممکن است «مقاومتی ابلهانه» از خودش نشان داده باشد، اما شجاعتش بیشتر از شجاعت سربازی که میرود و سنگر مجهزتر و پایدارتری مییابد ما را تحتتأثیر قرار خواهد داد (افلاطون، ۹-۸۸ :۱۹۵۳a(۱۹۳a-c)) کسانی که کنش شجاعانه از خود به نمایش میگذارند غالباً بعدها تعریف میکنند که در لحظه عمل کرده بودهاند بیآنکه بخواهند تصمیمشان را سبکسنگین کنند. سربازان در میدان جنگ گاهی شجاعتی لحظهای از خود نشان میدهند که وقتی در آرامش به یادش میافتند به نظر خودشان هم بهاندازهٔ دیگران تعجببرانگیز میآید. این که سربازان جنگی پس از پیکار به گذشته بنگرند و رفتارشان را گونهای از جنون بدانند مسئلهای رایج است. (۴) فکرکردن بیش از اندازه به مشکلاتی که ممکن است پیش بیایند میتواند بهسادگی ارادهٔ کنشورزی را از رمق بیندازد، حتی در موقعیتهایی که خطرات کاملا مشخصاند و شدت و حدّتی در کار نیست؛ چنین رفتارهای محتاطانهای بیشتر برازندهٔ مأموران بیمه است تا قهرمانان. درنگ برای تفکر درباب خطرات میتواند سبب ازدسترفتن لحظات باارزشی شود، آنهم در موقعیتی که کنش فوری میطلبد: تا ما بخواهیم تصمیم بگیریم به درون رودخانه بجهیم یا نه، آب کودکِ غریق را به پاییندست رودخانه برده است.
با وجود این، برخی رفتارهای پرخطر آشکارا احمقانه به نظر میرسند؛ رفتارهایی چون رولت روسی بازیکردن با تپانچهای مسلح بهخاطر شرطبندی یا وقتگذرانی در یک بعدازظهر رخوتانگیز. خطرکردن بیهوده و کنشهای برآمده از لافوگزاف بهنظر شایستهٔ قرارگرفتن در دستهٔ اعمال اصیل شجاعانه نمیآیند، گرچه در تمایزدادن میان شجاعت احمقانه و شجاعت شایسته باید به تفاوتهای فرهنگی هم توجه کرد. آنچه برای یک جامعه عملی مبتذل و خودنمایانه قلمداد میشود شاید در جامعهای دیگر نمودی قابلتحسین از مردانگی محسوب شود. جاناتان لیر در تحقیق بسیار جالبی دربارهٔ سرخپوستانِ کرو در آمریکای شمالی سنت خطرناکی را شرح میدهد که طبق آن فرد میبایست برای اثبات خود سوار بر اسب تا نزدیکی دشمن بتازد و با چوبدستی او را لمس کند (که اسمش هم «ضربهشست» است). با اینکه از نظر قبایل کرو این پیشپرده از پیکار لازمهٔ اثبات فضیلت جنگجویی بود، قبایل همسایه احتمالا آن را حرکتی نمایشی و متظاهرانه میدانستهاند (لیر، ۱۷-۱۵ :۲۰۰۶). بیشتر فرهنگها میان کنشهای واقعاً شجاعانه و کنشهای متهورانهٔ ابلهانه تفکیک قائل میشوند، اما همواره اختلاف نظر زیادی در تعیین مرز میان این دو وجود داشته است. بااینحال، این تصور عام که مرزی بین این دو وجود دارد و اینکه اطلاق ویژگی شجاعت از حدوحدودی منطقی پیروی میکند، بهطور کلی بر ادعای ارسطویی مبنیبر اینکه شجاعت حقیقی واجد عنصری منطقی است صحه میگذارد. شتابزدگی شاید گاهی کار را به انجام برساند، اما فرهنگهای مختلف مشخصاً اتفاقنظر دارند که شجاعت ملزم به تبعیت از منطق است. هرجا که شجاعت کورکورانه در غیاب منطق عملی منجر به نتیجهٔ مطلوب شود باید آن موفقیت را به حساب بخت موافق گذاشت نه تصمیمهای مدبرانه. شاید کنشهای شجاعانهای که عموماً بیشتر ما را تحتتأثیر قرار میدهند آنهایی باشند که حد وسطی را بین افراط و تفریط در تأمل مبنا قرار میدهند.
بههماناندازه که در مرزبندیهای فرهنگهای مختلف میان شجاعت و لافوگزاف اختلاف وجود دارد، اختلافنظرهای متعددی را نیز میتوان درون هر فرهنگ یافت. هتک حرمت و شعارنویسی بر دیوار فلدرنهاله نظر مثبت تمام اعضای رز سفید مونیخ را پشتوانهٔ خود نداشت. کریستف پروبست، یکی از اعضای مسنتر گروه، این حرکت را بهشدت محکوم کرد و آن را نمایشی بیهوده دانست که توانایی گروه را برای پیگیری راههای مؤثرتر در مخالفت با رژیم به خطر انداخت (دامباخ و نیوبورن، ۱-۱۴۰: ۲۰۰۶). بیایید برای این بحث فرض کنیم نقدهایی که پروبست به این عمل وارد کرد منطقی بوده و این سه دانشجو شتابزده عمل کردند. آیا چنین فرضیهای بدین معناست که عمل آنها بهخودیخود شجاعانه نبوده است؟ این فحوای آشکار ادعای ارسطوست مبنیبر اینکه شجاعت و شتابزدگی دو ویژگی مانعةالجمع هستند (درواقع از نظر ارسطو کنشهای شتابزده گونهای از کنشهای شرورانه به حساب میآیند و حتی شایستهٔ تحسین نیستند). اما بسیاری از غیرارسطوییها شاید ترجیح دهند بگویند ویلی، هانس و الکس هم شجاعانه عمل کردهاند هم شتابزده. انکار شجاعت آنها با توجه به نیت قابلتحسینشان در دفاع از ارزشهای مدنی و برانگیختن روح مقاومت دربرابر رژیمی مخوف بهنظر خارج از ادب و نزاکت میآید.
میلر پیشنهاد راهگشایی ارائه میدهد و میگوید باید میان شتابزدگیای که صرفاً در جهت هیجان و خودنمایی انجام میشود و آن عملی که بیمحابا و در جهت دستیابی به اهدافی باارزش انجام میشود تفاوت قائل شویم (میلر، ۱۵۱: ۲۰۰۰). با درنظرداشتن این پیشنهاد و قراردادن کنش رز سفید در گروه دوم میتوانیم آن را شجاعانه بدانیم بیآنکه ملزم باشیم رولت روسی بازیکردن یا رانندگی با موتور هارلی دیویدسون با سرعتی خطرناک در بزرگراه را هم شجاعانه قلمداد کنیم. در فصل پنج به موضوع پیچیدهٔ ارتباط میان شجاعت و فرجام اخلاقی خواهیم پرداخت (صدای ساز مخالفی شنیده خواهد شد که میگوید فرجام کنش شجاعانه نهتنها باید واجد سطحی از عقلانیت کاربردی بلکه باید از نظر اخلاقی نیز ارزشمند باشد)، اما میتوان پیشدستانه اشاره کرد که پیروان سرسخت اندیشهٔ ارسطویی باور دارند که برای اطلاق صفت شجاعانه به یک کنش میبایست هم فرجام موردنظر و هم وسیلهٔ رسیدن به آن در حدواندازهٔ عیارهای سرسختانهٔ منطق و عقلانیت باشند.»