هجده داستان کوتاهتر هم در این کتاب هست: بازیگران آسوپاسی که مدیربرنامههایی مثل توبی سیاهزاده از انجمن انگلها دارند؛ ماجرای نامگذاری خوراک جوجۀ ژنرال تسو؛ «عمارتی بزرگ در بلگریویا» که دوک و دوشس وینزور در آن ساکناند: دوک نگران است چطور گره کراوات درست وینزور را ابداع کند و دوشس «از روی نموداری که روی زمین کشیده شده است رقص واتوسی تمرین میکند.» یکی از داستانها، با عنوان «خیابان پارک، طبقۀ بالا، فروش فوری، وگرنه میپرم پایین»، از طمع و کلاشی در بازار املاک میگوید و یکی دیگرشان از اسبی میگوید که نقاشی میکشد و هنرمندی محبوب میشود. «حکایت شاهمیگوهای منهتن» ابتدا اِیب موسکوویتز را وارد صحنه میکند که «بر اثر سکتۀ قلبی جان خود را از دست داد و بهشکل شاهمیگو تناسخ یافت.» اما موضوع اصلیاش کلاهبردار بزرگ، برنی میداف، است که خودش هم کم مانده شاهمیگو شود. داستان «پول خوشبختی میآورد؛ الکی مثلاً» مونوپولی را به یک بازی دنیای واقعی تبدیل میکند که همکاران سابق در شرکت برادران لیمن آن را دراِزای مبالغ کلانی بازی میکنند. یکی دیگر از داستانها دربارۀ یک مشت مرغ و خروس بدقلق است که حوصلهشان سر رفته و دیگری در قالب گفتوگویی در باشگاه کاوشگران در لندن، فواید بالشهای مختلف را موضوع طنز میکند. صدالبته هالیوود، با آن شکوه پوشالی و سلسلهمراتب الکیاش، هم از نقد گزندۀ آلن در امان نمیماند.