رضاخان پهلوی ادارهی مملکت را در دست دارد و ساختار سیاسی ایجاد شده ازسوی او با ساختارسنتی ایران در تضاد شدید است، سیاستی که بر پایهی تفکیک طبقهی اعیان نهاده شده و نارضایتی طبقهی متوسط را به دنبال دارد. مالیاتهای گزاف و برپایی کارخانههای مختلف از بین رفتن بسیاری از مشاغل سنتی را سبب شده و به ناگزیر خصومت بازاریان شهرستانها، به خصوص آذربایجان، را برانگیخته است. از طرفی، اصلاحات غیرمذهبی، به ویژه بازبینی نظام قضایی، رواج دادن کلاه پهلوی و کشف حجاب اجباری زنان، نارضایی عمیقی در بین علما، یعنی رهبران اعتقادی طبقهی متوسط سنتی، ایجاد کرده است. فساد در طبقات حاکم رواج بسیاری یافته است. بیشتر روستاها از امکانات آموزشی محرومند. مخالفان اعم از نظامی، غیرنظامی و روشنفکر با بیرحمی محکوم میشوند.
همهی این عوامل گاه وبیگاه منجر به اعتراضات شدید، تظاهرات، تحصن و درنتیجه باعث درگیری میان مردم و حکومت میشود. در چنین شرایط سیاسی و اجتماعی، در یکی از خانوادههای متوسط و سنتی تبریز پسری با گریهی بیامان به دنیا آمد. روز اسم گذاری کودک، پدر خانواده سه اسم روی سه تکه کاغذ نوشــت و تا کرد و روی زمین گذاشــت و خواهر بزرگ یکی از آنها را برداشت و به پدر داد. عزت بهرنگی با صدای بلند خواند:«صمد» و بدین ترتیب نام پســر دوم خانواده صمد شد، صمد بهرنگی. دوم تیرماه ۱۳۱۸.
- از متن کتاب -